بهم گفت برو توی بیابون و تا می تونی داد بزن آنقدر جیغ بزن تا احساس سبکی بهت دست بده.
با مهدی و محمد رفتیم خارج شهر و آنقدر رفتیم جلو تا هیچ آدم مزاحمی اطرافم نباشه رفتم کنار ی گندمزار سبززززز درست مثل یاد و خاطراتت همونجا وایسادم مهدی و محمد ازم چندین متر دور شدن و من رفتم و رفتم و رفتم
آنقدر داد زدم انقدر ضجه زدم که دیگه پاهام سست شد و نتونستم روی پا بایستم و همونجا افتادم
به اندازه تمام این یک ماه اسمتو فریاد زدم به اندازه ی تمام وقتایی که دلم میخواست تو خونه صدات کنم و نتونستم با تمام وجود صدات کردم.گفتم که چقدر دلم برات تنگ شده گفتم که دیگه توان ندارم گفتم که منو تنها نذار 😭گفتم که نباید اینجوری می رفتی گفتم که نبودنت برام قابل تحمل نیست گفتم که این حق من نبوووود.انقدرررر داد زدم که گلوم می سوخت آنقدر گریه کردم که نفسم برید
هر چقدر دلم خواست ازت گلایه کردم گفتم که خیلی بی معرفتی گفتم که ازت بدم میاد گفتم که تو ی آشغال نامردی گفتم که تو ی سواستفاده گر بی شرفی گفتم گفتم گفتم اما بازم تهش گفتم دلم برات تنگ شده بی معرفت کدوم گوری هستی که جوابمو نمیدی کدوم گورییییییی😭
گفتم که من حالم بده توروخدا بیا دیگه 😭گفتم بیا جواب منو بدهههههه.گفتم کجایی که نمی شنوی صدامو.کجایی که بیای ببینی به زانو در اومدم کجایی که بیای ببینی از شدت بی جونی هر دو زانوم خالی می کنه نااااامرد
قسمت دادم توروخدا تورو جون هرکی دوست داری ی بار دیگه بهم زنگ بزن بذار آنقدر سرت داد بزنم تا خالی شم بعد برو.
آنقدر همونجا گریه کردم تا خسته شدم ولی سبک نه!!! از حق نگذریم سنگینی قفسه سینه م خیلی کمتر شد ولی آنقدر گلوم می سوخت و سرم درد گرفت که بود و نبود اون سنگینی زیادم توفیری نداشت. ای کاش بقیه راهکارهاش مثل این راهکارش بی ثمر نباشه ای کاش...
برگشتم ولی بازم دلم میخواد اسمتو با تمام وجود صدات بزنم دلم خیلی برات تنگ شدههههههه😭😭😭 تو نباید همینطوری منو رها می کردی تو نباید اینجوری می رفتی تو که می دونستی چقدر بهت وابسته شدم تو که می دونستی حتی با اسم رفتنت قلبم درد میگیره چطور تونستی به این راحتی بری؟نه روزم روزه نه شبم شب.ساعت هام قد هزار سال طول میکشه .از وقتی تو رفتی روزام تموم نمیشه شبام انتها نداره.همیشه و همه جا صورتم خیس اشکه بی وفا.
بذار یه چیزی برات بگم بخندی وقتی از کنار اون گندمزار برگشتیم رفتیم فروشگاه خرید کردم وقتی کارتو دادم به فروشنده ی لحظه رو صورتم ماتش زد با خودم گفتم چرا اینطوری نگاهم می کنه گفتم شاید چون چشمام پف کرده تعجب کرده.خرید کردم و برگشتم خونه وقتی وارد خونه شدم ی لحظه خودمو تا آینه دیدم سر جام خشکم زد اشکام زیر چشمم شوره زده بود و تمام زیر چشمم سفید شده بود طفلی فروشنده!!!
حال و روز من این روزا شبیه به کسیه که عزیزی از دست داده و اصلا متوجه آدمای اطرافش نیست.تو کوچه و خیابون قدم میزنم در حالیکه هیچ کس رو نمیبینم هیچ جایی به چشمم نمیاد مدام فکر تو تو سرمه.چرا تنهام نمیذاری؟چرا دست از سرم برنمی داری ؟این انصافه که من تو این جهنم دست و پا بزنم و تو بشینی و تماشا کنی؟وقتی گوشیم زنگ میخوره نفسم بند میاد اول نگاه می کنم ببینم با کدوم خطم تماس گرفتن چشام خیره رو گوشی میمونه و ...تو نیستییییییی تو دیگه نیستییییییی 😭.ایتارو دوباره نصب کردم ولی تا واردش میشم نفسم قطع میشه و سریع ازش خارج میشم .دیگه ازش استفاده نمی کنم تو که نباشی هیچ کدوم از اینا به کارم نمیاد.حسرتش به دلم موند که بیام ببینمت دلم داره می ترکه لعنتیییییی
این مبل لعنتی هم شد آینه ی دقم.همون که این روزا حسابی ازم مشت و لگد خورده و الحق و الانصاف معرفتش از تو خیلی بیشتره که چون میبینه حالمو کتک میخوره و دم نمی زنه این همون بیچاره ایه که گرفتار حماقت من شده و راه فراری هم نداره.راستی بالاخره امشب تموم شدی صورتی با نمک من
