بچه ها پدرم چندین ساله فوت شدند.بخاطر سرطان از دستش دادم.بماند که چه شوک بزرگ روحی بم وارد شد که هنوزم اثراتش هست...
تا اینکه این سناریو باز واسم اتفاق افتاد و چندین ماهه متوجه شدم که مادرم هم این بیماری رو گرفته ولی به موقع اقدام کردیم چون زود فهمیدیم.
سه ماهه من با یک آقایی اشنا شدم که از ایشون این داستان رو پنهون کردم.چون انقد این درد برام بزرگ بود ک نمیتونستم بازگو کنم و نمیخواستم درد و غم رو توو رابطم بیارم.ب اندازه کافی توو این چندین ماه درد و رنج رو تحمل کردم موهام سفید شد دیگه