2777
2789

سلام

همون تاپیک دیشب تصمیم گرفتم تمومش کنم 

امشب تلفنی بهش گفتم پرسید چرا منم با بی رحمی تمام هر چی توی دلم بود این مدتو گفتم احساس کردم زیاده روی کردم و خورد شد داشتم انتقام خورد شدنامو میگرفتم ولی بد کردم 

بغض کرد و گفت باشه قطع کرد 

حالم بده عذاب وجدان گرفتم دارم تصور میکنم اگه بلایی سر خودش بیاره چیکار کنم 

ولی چیکار کنم که این رابطه اشتباهو تا اینجا فقط بخاطر ترحم و عذاب وجدان کشش دادم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من تايپيك قبل شماروخوندم نميدونم بااينهمه دروغ و اختلاف چطوري ادامه دد

ادين شماكه خيلي تفاوت باهم داشتين ودارين بهتربود ازول شروع نميكردين اوني كه همه جور فكرميكني ادم زندگيت بعدا به مشكل ميخوره واي بحال اينكه يك دنيا اختلاف باشه بنظرم ادامه ندين براي هرذوتون بهتر فردا بايك بچه زندگي اون طفلي روهم زهر ميكنيد جداشيد

خیلی بده اینجوری

خـــــ❤ـــــدارو چــــــه دیــــدی رفیــــق شـــاید شد❤ اگر مادر شدی یادت نره اول تو باید شاد و قوی باشی تا بتونی شاد بزرگش کنی یک بچه از همون روز تولدش نگاهش به خنده های مادرشه نه رنگی بودن اتاقش... ❤
اصلا چرا ازدواج کردی ؟!چطور شد اولش ازدواج کردین الان نمیخایی

سلام 

من آقام 

گاهی آدم نیاز داره به صورت ناشناس مشکلشو به یکی بگه اینجا فقط به این درد میخوره 

۲۷ سالمه خانومم ۲۳ سال 

بصورت سنتی به هم معرفی شدیم از طریق مادرامون 

من اول عکسشو دیدم حجابشو نپسندیدم 

توی اولین مکالمه تلفنیمون با هم توی دقیقه اول گفتم من خانومی میخام که حجاب داشته باشه اگه نمیتونین همین الان ادامه ندیم گفت من هرجور شوهرم بخاد حجاب میکنم و ادامه اشنایی رو رفتیم 

خیلی سر و کله زدم که یکم پوشیده تر باشه ولی هربار بحث داشتیم انگار دلش راضی نبود 

منم اینو فهمیدم که نمیتونه عوض بشه و تصمیم گرفتم تمومش کنم 

که یهو مامان بابام رفتن خواستگاریش زنگ زدن منم رفتم 

اون بیچاره ها از همه جا بیخبر 

توی خواستگاری خیلی طاقچه بالا گذاشتن مهریه بالا و شرط های عجیب غریب 

خانواده من واقعا نمیدونم چرا هممون طلسم شدیم و پذیرفتیم 

بعدش محرم شدیم 

توی دوران نامزدی فهمیدم خیلی دروغا بهم گفته 

مثلا یه ازدواج قبلی داشته که شناسنامشو عوض کرده به من گفته بود یه آشنایی چند روزه بوده 

مثلا گفت پشت کنکوریه ولی تا هشتم بیشتر درس نخونده بود و واس خاطر ازدواجش توی ۱۷ سالگی ترک تحصیل کرده و بعدشم میرفته سرکار 

گفته بود خونه مال خودشونه ولی معلوم شد مستاجرن و وضع مالیشون خیلی خوب نیس 

گفته بود سفر مجردی نرفته تا حالا ولی رفته بود 

گفته بود محجبه میشه ولی هرروز بحث و جدل داشتیم 

خواستم تمومش کنم یعنی تمومش کردم 

خودش التماس و گریه و قسم 

مادر و خواهر منم گفتن اجازه بده شاید خدا میخاد به وسیله تو این دخترو برگردونه به راه خودش 

خلاصه سر مهریه مادرخانومم اشک منو دراورد میگفت من لای پر قو بزرگش کردم مگه بیوه میبری که ۱۴ تا مهر میکنی و طاقچه بالاهای عجیب غریب !

نمیدونم چرا باز با همون فرمون عقد کردیم

حالا توی دوراندعقدیم بهش میگم مدرستو تموم کن حداقل دیپلم بگیر زشته توی خانواده ما همه حداقل لیسانسو دارن 

میگم این وظیفه باباته خرج تحصیلتو میداد نه اینکه بزارتت سرکار

هرروز میگه دندونم درد میکنه میگم خب هزینه دندونات رو حداقل بابات باید میداد نه اینکه توی این سالهای مجردیت صبر کردید تا شوهر کردی درمان کنی

خلاصه بهم میگه دوستت دارم ولی اصلا باورم نمیشه! 

زندگی برام یه حالت روتین و تکلیفی گرفته! 

اصلا اون چیزی که میخاستم نیست! 

جرات تموم کردنشم ندارم نمیدونم چرا! با اینکه واسم مبرهنه این آدم زندگی من نیست!


جلوی ضرر رو هرجا بگیری منفعت 

مرگ یه با شیون هم یه بار الان جدا بشین بهتره تا چند سال دیگه هردوافسرده و داغون با یه بچه بیگناه

کسی قدر دل پاک مونه هرگز نمی دونه مو "موسی" هم ِبشُم "آسیه" از "آبُم" نمی گیره.نِفهمید و نمیفهمن مُنو درد مونه اینجا مو خط دکترُم خالو کسی قابُم نمی گیره 🍀

ادم اول سبک و سنگین میکنه خوب و بد میکنه بعد یه کاریو انجام میده شما اول یه کاریو انجام میدین بعد راجبش فکر میکنید؟؟؟!!  من خودم دخترم و میدونم بهم خوردن عقد واسه یه دختر چقدر سنگینه اخه چرا مسوولیت تصمیم و انتخابتون رو به عهده نمیگیرید..‌‌ هر چند دروغ هاشون هم خیلی سنگین بوده

چندتا سکه زدید؟


۱۱۴ تا که بعد خودش بخشید تا حق طلاقو بگیره

یعنی راستش روز در میون بحث میشد و ایشون سریع حرف طلاقو پیش میکشید 

منم خسته شدم گفتم زندگی ای توی هر دعواش حتا کوچکترین دعواش راحت از طلاق میگی و به خانواده ها هم انتقال میدی فایده نداره 

یعنی خانومم تند مزاج و عصبی بود بر عکس من تا تقی به توقی میخورد باد فحشو میگرفتو دنیا واسش به آخر میرسید میگفت طلاق مثلا سر حتی یه غذای ساده که باب میلش نبود 

منم حس کردم اگه ببخشه شاید کمتر دور برداره ، بهش گفتم تو ببخش منم میبخشم انوقت هیشکی هیچ دین و اجباری نداره واس موندن هرکی خواست بمونه واس دل خودشه! از اون به بعد آروم تر شد و تا همین امشب حتی یه دعوای اونطوری که قاطی کنه نداشتیم! 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792