سلام دوستان عزیز شبتون بخیر
من از وقتی بچه بودم شاهد خواب های بد پدرم بودم طوری بود که اصلا نباید تنها میخوابید.بعضی شبا که زود خوابش میومد ومجبور بود بخوابه میرفت تو اتاق تا سر وصدا نباشه یهو ناله های وحشتناکش شروع میشد عرق شدید میکرد و تند تند دست وپا میزد ....
چندین سال همین طوره هنوزم هست.تا اینکه چند ماه پیش علتش رو گفت اونم چقدر خواهرم ازش پرسید که بابا توروخدا بگو .بابای من نظامی باز نشسته س.این اتفاق برمیگرده به دوران منطقه وجنگ.بابای من رسته ش خنثی کردن مین بوده
میگفت اون موقع ها یکی از همکاراش که بمب واینا امتحان میکرده برای جنگ .گفته باید بریم توی یکی از روستاهای اطراف تا اینا رو امتحان کنم اونجا خالیه سکنه نداره.....