من تو واقعیت خیلی کلیسا دوس دارم و بعضی وقتا میرم با دوستام .. بچه ها خواب دیدم با یکی از اشناها وارد کلیسا شدیم که هیچکسی جز منو اون نبود تقریبا متروکه بود و شبیه هیچکدوم از کلیساهایی ک رفتم نبود
۳تا قبر تو حیاطش بود
بعد تا اون کسی ک همراهم بود ازم دور میشد پاهام شروع میکرد لرزیدن
لرزیدن تو واقعیت
که کامل حس میکردم
بعد رفتیم تو حیاطش ی گربه دیدم و یه توله ببر هی میگفتم بیا اینو ببریم خیلی خوشگله
هرچی میگذشت انگار زخمی میشدو دهنشو بدنش خونی میشد
و من تنو بدنم باز تو واقعیت میلرزیدو عجییب ترسیده بودم وقتی پریدم بالا
بچه ها اکه تعبیری چیزی بلدین بهم بگید
لطفا نگید غذای سنگین خوردی و چرتو پرت دیدی
واقعا کلافم