2777
2789

همسرم ۳۹ سالشه، من ۳۰.

۱۰ ساله ازدواج کردیم و ۳ ماهه که بچه دار شدیم و پسرم ۳ ماهشه. 

همسرم پدر نداره و پسر بزرگ خانواده س. به شدت وابسته به مادرشه، یه خواهر وبرادر کوچیکتر و متاهل داره که خیلییییی کمتر از شوهرم به مادرشون سر میزنن و بهش اهمیت میدن. از نظر مالی همسرم ساپورت حیلی خاصی نمیکنه مادرشو، ینی نداره که بکنه، ولی هرجا بخواد بره، هرکاری داشته باشه؛ اول به همسر من زنگ میزنه.

اینا همه به کنار،

در نهایت مادرش هرچی بگه میشه. نمیگم همیشهههه، ولی اکثر اوقات همینه. از وقتی پسرم دنیا اومده همه چی بدتر شده. مادرش به شدت زن لوس و مدام همه چی بهش بربخوره ای هست. همین اخلاقش بارها باعث دعوای بین ما شده. هفته پیش همسرم با مادر و خواهر و خواهرزاده هاش رفتن مسافرت به بهونه اینکه اداره بهش جا داده و میخواد با خانواده ش بره و منم به خاطر پسرم شرایط رفتن نداشتم. 

همین موضوع باعث یه دعوای خیلی بزرگ بینمون شد. تو دعوا بهم گفت الویت خواهر و مادرش هستن. قبلا هم گفته بود بهم مخصوصا مادرش همیشه براش یه تافته جدا بافته س. 

برعکس اون، من اصلا آدم وابسته به خانواده ای نیستم و برای اولین بار بعد زایمان بود که یه مدت طولانی خونه مادرم موندم اونم چوم واقعا تنها نمیتونستم...

افسردگی بعد زایمان یه جور؛ رفتارهای همسرم یه جور، و مادر همسرم یه جور، به شدت خسته م کرده...

شما بودید چیکار میکردید؟؟ سکوت می‌کردید به خاطر بچه؟ کنار میویمدید؟ طلاق میگربتید؟ اینم بگم مشاوره رفتیم خیلی زیاد،خیلی چیزارو درست کردیم ، اما کلا تو بحث خانواده که میشه، همسرم مغزش بسته س و اصصصصلا حاضر نیست حرفی رو قبول کنه... تو هر حوزه ای بگید با مشاور حلش کردیم‌ ولی سر مادرش، خیلی موضع داره و اصلا گوش نمیده به حرف

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

شما دقیقا باید برعکس عمل کنی یعنی اصلا طوری رفتار نکنی ک این موضوع آزارت میده همسرت وابسته مادرشه و اگه حس کنه ک شما مخالفی بدتر میکنه میخاد اقتدارشو ب رخ شما بکشه و شما با مخالفت اونو تشویق ب انجام رفتارای قبلیش میکنی

اون زمان که خبر رفتن تو. تو سرم زوزه کشید من شدم زمزمه گرگ و تنم خونه شیر....ɴᴏᴛʜɪɴɢ ᴍᴀᴛᴛᴇʀꜱ ᴀɴʏᴍᴏʀᴇ🖤👩🏻‍🦯

ببین ده ساله داره تلاش میکنی تغییرش بدی؟

نمیگم سخت نیست ها

اما شما هربار حساسیت نشون بدی بدتر میشه

اگر واقعا به این اتفاقا بی اهمیت بشی کم کم هم خودنمایی و قدرت نمایی مادرشوهرت کمتر میشه هم جذابیت شما برا همسسرتون بیشتر

خدا بهت صبر بده. سعی کن قلق شوهرتو بدست بیاری و بتونی یه کم روش نفوذ داشته باشی. البته کاملا شرایطتت رو درک میکنم ولی به نظرم انقدر راحت به طلاق فکر نکن. بازم برید پیش مشاور، بخاطر بچتون تلاش کنید.

فقط میتونم بگم اهمیت نده ب کار هاش وقتی تا این سن عقلش نمیرسه اولویت چیه پس خودتو اذیت نکن، اولویتت رو‌خودت بذار و بچه ت . حرص و جوش نخور بی  تفاوتی رو‌تمرین کن ، 

ازونجایی که درمورد هر موضوعی نظر نمیدم ؛ پس اگه نظرمو یه جا گفتم که مخالفش بودی لطفا ریپلای نکن نمیخوام متقاعدم کنی،چون نظرم طبق تجربه خودمه😊••••••• امروز دوم شهریور۱۴۰۲با خودم عهد میبیندم که بجز راهنمایی و مشاوره در حد درک و فهم خودم از موضوع بحث؛ در هیچ تاپیکی پست نگذارم و البته بجز موارد فان ؛؛ و هیچ‌وقت در تاپیک های تعریف از خانواده اعم از پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر و فرزند شرکت نکنم ،چون هروقت شرکت کردم بعدش کلی انرژی منفی روانه زندگی خودم و اون افراد شد!!! •••••••••روابط دوستانه یا عاشقانه تو باید عامل کاهش استرست باشن نه بیشتر شدنش،باید منبعی برای آروم شدن تو، پیشرفت خوشحالی و آسون تر شدن مسیر زندگیت باشن، اونا باید باشن تا از زندگیت لذت بیشتری ببری و حالت خوب باشه کنارشون نه برعکسش،زندگی خودش به اندازه کافی سخت هست•••••••••
شما دقیقا باید برعکس عمل کنی یعنی اصلا طوری رفتار نکنی ک این موضوع آزارت میده همسرت وابسته مادرشه و ...

بله هرچی من لج کنم بدتره، ولی زیادی هم رو بدم و فکر کنه اکی هستم، باور کن ورمیداره مادرشو میاره خونه ما زندگی کنه... هیج مرزی نداره...

حالا اگه مادر ذلیل و بچه ننه نبود بازم شاکی‌بودین می‌گفتین وای پسرا معرفت ندارن وای دخترا خوبن  ...

والا برادرشوهر م بچه ننه نبست، خیلی هم منطقی رفتار میکنه و همیشه رفتارش برام مثال زدنی و قابل تحسینه.. صفر و صدی به مسائل نگاه نکنید لطفا

یه ذره بچه ات بزرگ بشه حودش درست میشه هنوز طعم پدر بودن رو درست نچشیده.

درست میگید، فعلا هیچ درکی از پدر بودن نداره. حتی توی دعوای شدید که کردیم گفت من اصلا بچه رو نمیخوام، مال خودت حتی نمیام ببینمش

بله هرچی من لج کنم بدتره، ولی زیادی هم رو بدم و فکر کنه اکی هستم، باور کن ورمیداره مادرشو میاره خونه ...

ببین عزیزم شما سعی کن اتفاقا تشویش کنی مثلا بگی داریم خرید میکنیم برا مامانتم بگیریم یا ب نظرت بریم سربزنیم یا شام خودمونو ببریم پیش مامانت اون باید حس کنه شما باهاش تو یه جهتی ن رو در روش 

بعد ک حس امنیت و دادی بهش بگو من خیلی دوس دارم مامان بیان اینجا ولی الان حالم اوکی نیس دوس دارم سرحال باشم (مثاله ها)

اونم کوتا میاد کم کم 


اون زمان که خبر رفتن تو. تو سرم زوزه کشید من شدم زمزمه گرگ و تنم خونه شیر....ɴᴏᴛʜɪɴɢ ᴍᴀᴛᴛᴇʀꜱ ᴀɴʏᴍᴏʀᴇ🖤👩🏻‍🦯
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز