من شوهرم دست بزن داره شدید شکاک بدخلق خسیس
امنیت جانی ندارم پیشش زده گوشم ۲۵ درصد شنواییش کم شده زده تو سرم چشمم اب مروارید اورده تو ۳۶ سالگی
زده بیهوش شدم خواسته خفم کنه افتادم بیمارستان تشنج کردم
میگه چون خونه رو اونطوری که من می خوام تمیز نمی کنی منم میزنم وسواس داره
اما من احمق بازم شک میکنم تا میگه بچت بدبخت میشه برگرد باور میکنم تنها چیزی که نمیذاره اروم باشم بچمه
می دونم باید جدا شم اما اینده مبهم بچم و خودم داره دیوونم میکنه
واقع بین هم نیستم نمی دونم واقعا چی میشه
الان خونه پدرمم اما به خاطر بچم همش شک میکنم
بیاید قوت قلب بهم بدید بگید که بچم اونقدرا که شوهرم می ترسونتم بدبخت نمیشه خودم بدبخت نمیشم فقط قوت قلب بدید و از اینده واقعی بگید سرزنش نکنید