دیشب مادرشوهرم اینا خونمون بودن
امشب گفتن شام بیایین
ساعت چهار خابید الان نیم ساعته هر کار میکنم پا نمیشه
داد زد سرم میگه بزار بخوابم
بعد به مادرشوهر زنگ زدم گفتم بیدار نمیشه نمیاییم اونم زنگ زد شوهرم اونقد گفت پسرم بیا کلی مرغ گذاشتم غذا می مونه شوهرم داد زد گفت بزار بخابم مامان خستم
نمیام
الان دوباره رفتم بالا سرش گفتم پاشو گفت یه حرفو ده بار نمیگن بزار بخابم