من ی برادر شوهر دارم ک از شوهرم کوچک تر و ضعیف تره (از لحاظ مالی) سه تا بچه هم داره
زن و بچش دوست داشتن بیان خونه ما
خودشون وسیله هم ندارن (دارن شریکیه و همیشه دست خودشون نیست)
منم ب شوهرم گفتم گناه دارن بریم دنبالشون خودمون ک بیان چند روز بمونن (یک ساعت از ما دورن) و رفتیم دنبالشون و اومدن
قبل اینکه بریم زنگ زدم و گفتم بیاین چند روز بمونین و...
شب اول ک گذشت فرداش برادر شوهرم گفت بر میگردیم خونه منم گفتم ن بابا چرا ب این زودی تا جمعه عصر نمیزارم برین بچه هام مدرسه شون شنبه باز میشه (سه بچه دارن) یکیش مدرسه میره
گفت ن میریم
و بعد کمی با.ز گفت میریم منم گفتم خانم و بچه هات تا جمعه نمیان تو کارداری برو ولی دوست دارم بمونی و...
بحث تموم شد تا شب دوباره گفت میریم منم گفتم من دوست دارم بمونین ولی اختیار با خودتونه (نمیرفتم ها، الکی میگفت)
دیگه چیزی نگفت تا فردا
فردا ما برنامه بیرون میچیدیم ک برادر شوهرم گفت ما میریم
منم خیییییلی ناراحت و عصبانی شدم گفتم خوب برو دوروزه همش الکی میگی میرم و نمیری اگه واقعا میخوای بری برو اینقدرم رو عصاب ما نباش الکی میگی وگرنه اگر واقعا قصد رفتن داشتی میرفتی
بنظرتون رفتارم بد بود؟؟
خداوکیلی جای من بودین عصبانی نمیشدین
تاپیک قبلم بعضی ها گفته ن شاید معذب بوده یا مغرور یا تعارف میکرده
خوب میتونست دست خالی نیاد یا وقتی شوهرم رفت سرکار و من با برادرشوهرم رفتم فروشگاه خرید خریدم حساب کنه