همسرم خدای من بود
بهش اعتماد کامل داشتم
چیزی ازش ندیده بودم
تا اینکه یک روز عکس های سطل آشغال گوشی خودم رو داشتم نگاه میکردم که بعد پاکشون کنم، یه اسکرین شات از یه چت مشکوک تو تلگرام دیدم.
اون زمان همسرم گوشی هوشمند نداشت و یه بازی تو گوشی من ریخته بود و وقتی خونه بود دائم بازی میکرد.
پیگیر شدم دیدم اسم دوستش رو به جای اسم یه دختر ذخیره کرده. شب که اومد به روش آوردم و خلاصه انکار کرد رابطه ی عاطفی دارن
گفت فقط اون دختر میخواد نامزد کنه نیاز به راهنمایی داره!!! من دارم بهش کمک میکنم
من به اون دختر هم پیام دادم مسالمت آمیز
گفت مثل داداشمه!!!
بعدش که شوهرم روش باز شد گفت میخوام تصویری صحبت کنیم با هم
منم ساده حتی یکبار باهاش تصویری صحبت کردم
خلاصه کنار گوش خودم باهاش چت میکرد البته معمولی بود
چندین ماه با کشمکش گذشت و من حساس بودم رو رابطه ی حتی معمولی اون دو تا
تا اینکه یه روز شیفت بود. بازی باگ داشت و بعد از راه اندازی مجدد همه ی پیام ها از ابتدا میومد بالا. پیام های داخل بازی رو که چک کردم دیدم س. کس چت هم داشتن دائم. دختره براش عکس نود میفرستاد.
تو واتساپ به دختره پیام دادم چند تا بد و بیراه بهش گفتم
به شوهرم هم پیام دادم و بعد چند ساعت برگشت از سر کار و شیفت نموند
کلی گریه زاری کرد و گفت تو بازی دشمن داره و هکش کردن و اون پیام نداده. از ته دل باور نکردم ولی خام شدم و بازی رو کلا پاک کرد.
دیگه دسترسی به چت ها هم نداشتم.
خلاصه تا چند وقت گوشی منو دیگه دست نزد ولی بعد از چند ماه خودش گوشی جدید خرید.
دوباره یه بازی دیگه نصب کرد و هر دفعه با دخترای جدید چت میکرد و منم گاهی میخوندم
به روش که آوردم هی انکار میکرد و میگفت حساسی و چیز مهمی نیست
دیگه رفت تو فضای دوم که رمز داشت بازی کرد
گاهی جدی بحث میکردم که تو داری خیانت میکنی تا یه هفته بازی رو پاک میکرد من که آروم میشدم دوباره نصب میکرد
بعد از اون بار اول که خیانت کرد دیگه هیچوقت نتونستم بهش اعتماد کنم
خیلی سعی کردم اعتماد کنم ولی رفتار مشکوکی میدیدم میرفتم چکش میکردم و هی چت پیدا میکردم و اسکرین شات هم دارم از همشون
خیلی وقتا خودمو کنترل میکردم و گوشیو ماه ها نگاه نمیکردم ولی یه روز وسوسه میشدم دوباره روز از نو، روزی از نو
من میگفتم دوستم نداری که با بقیه هستی
میگفت نه من دوستت دارم اونا برای سرگرمی هستن
ولی درک نمیکرد که من طاقت ندارم همون محبت هایی که به من میکنه به بقیه ی دخترا هم بکنه
تو تمام این مدت هم یکبار نشد حتی در جواب اینهمه چیزی که بهش گفتم بهم بی احترامی کنه یا دعوا راه بندازه.
بلکه بیشتر محبت عملی میکرد، برام خرج میکرد و من احساس میکردم داره باج میده که چیزی نگم
ولی دیگه مثل زمان قدیم پیام های عاشقانه بهم نمیداد من تو این چند سال چندین پیام عاشقانه دادم بهش فقط یه جمله ی ساده در تشکر میگفت در حالیکه برای دخترای دیگه کلی پیام محبت آمیز میداد و نازشونو میخرید
یه جوری رفتار میکنه انگار من الکی حساسم.
به نظرتون وقتی این
همه مدرک دارم ازش و حاضر نیست کاراشو ترک کنه، من مشکل روانی دارم؟