الان خونه پدردمادرشم اونام میبینن دیگه اما هیچی نمیگن هم ازش میترسن هم میگن جوونه چیکارش داری بزار گاهی بادوستاش باشه اما منکه میدونم با دوس دخترشه
سرخونه ام چندبار دعوا کردم فایده نداره میگه ناراحتی هری
خیلی از خدا کمک بخواه. منم برات دعا میکنم . انشالله خدا یه دری و به روت باز کنه . خدا لعنت کنه هر کسی و که سر راه آدمهای متاهل قرار میگیره . یا خدا خودش هدایت شون کنه یا مرگ همه شون و برسونه انشالله
این پدر عمرا این بچه رو بخواد ،،،،،
عمرا بخواد این بچه رو بزرگ کنه،،،،
عزیزم پدرمادرش هم میگی ازش میترسن،،،،ولی بنظر نمیان آدمای بدی باشن،،،بلاخره خونشون هم به شما دادن و خورد و خوراکتون هم میدن ،،،،،
با پدرمادرش بد نشو حداقل،،،وقتی شوهرت اینجوریه،،،،تا حداقل پشتت رو بگیرن،،،
بعدشم سلیطه نیستی ،،،،
یه آدم سلیطه و بیشرف میخواست چهار بار تو خونشون دعوا و کتک کاری بندازی ،،،،تا از ترس ابروشون یه فکری به حالت کنن،،،
بگی این چه خونه زندگی هست برای من درست کردی ،،،،،هرهفته هم خونه نیستی !!
اگه هم گفت هری ،،،بگو نمیرم ،،،،گه خوردی بعد این همه سال این حرف رو میزنی ،،،میرم شکایت میکنم از خونه بیرونم کردی ،،،،
ولی با همه اینا شما هم ذهنت شاید شکاک هست ،،،،هی نشستی تو اتاق و فکر کردی با خودت ،،،
اینجور مردا بیشتر رفیق باز هستن ،،،،
مطمعن باش خیانتی در کار نیست ،،،اونم با بی پولیش
اخه اون دوماهی که رفتم و وقتی برگشتم جاریمم گفت بچه رو میخواستن بگیرن ازت. من بخاطر رفتار بد شوهرم با خانوادشم نمیتونم خوب باشم یعنی ازشون دوری میکنم شوهرم باعث شده هم اعصابم ضعیف شه هم دوس دارم تنها باشم هم اینکه اعتماد بنفسم صفر شده و حتی وقتی میخوام باکسی حرف بزنم به پته پته میفتم. خانوادشم پشتم نیستن دیگه وقتی ام حرف طلاق میشه میگن خودتون میدونید مادیگه خسته شدیم پسر خودشونم میشناسن
عزیزم دقیقا اونموقع ها که خیانت میکرد من همین حس رو داشتم اما هی خودمو گول میزدم میگفتم محاله دارم اشتباه میکنم که نگو همش درس بوده الانم دقیقا مثل اونموقع ها شدم
امیدوارم اشتباه باشه اما یچیزی ته دلم میگه خیلی درسته حدسم و داره خیانت میکنه فقط ازخدا میخوام دیگه بی حس شم نسبت به خیانتش
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
