انشالله که یه پیرزن مهربون لپ توپولو میشم که خیلیم گوگولیه.نه کسی که میره خاستگاری دختر از همه جا بی خبر درحالیکه راضی نیس وبعد عقد عذابش میده ۱۲سال.میتونست همونجا بهمون برسونه که راضی نیست.بخدا اینقدر زن خوب تو محله بود که منتظر بودن بزرگ شم پا پیش بزارن.از بس احترام میذاشتم به بزرگترا وپای درد دلشون مینشستم کمک میکردم.میتونستم الان عروس یکیشون باشم که منو نور چشمی پسرش کنه نه اینکه تلاش کنه جدایی بندازه
ما از لحاظ مالی یه سطحیم.ولی خانوم وقتی دختری رو میدید که تو خونه باباش طلا داره یا جهیزیه سنگین میدن دستو پاش شل میشد که کاش تو رو نمیگرفتیم اینو میگرفتیم.ناراحت هم که میشدم جواب نمیدادم دلخور نگاش میکردم میرفت به شوهرم میگفت زنت دهن کجی کرده بهم.شوهرمم منو میزد یا ده روز نمیومد پیشم.مشکل اصلیش اینه که ما تو کوچه هووش زندگی میکردیم که پدر شوهرم منو دیده وگفته بریم خاستگاریش
این تاپیک هارو میبینم چقد میترسم ازینکه مادر ستا پسرم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 ثانیه پیش
2 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
