بچه ها من سر ازدواجم خیلی داستان کشیدم خانواده من با ازدواجمون مخالف بودن و خیلی اذیت شدیم. الان ازدواج کردیم و اون داستانها تموم شد خداروشکر اما هنوز حس میکنم همسرم ناراحته. اوایل ازدواج ازش پرسیدم گفت ناراحت نیستم و همین که به هم رسیدیم برام مهمه نه حرف بقیه. ولی خودمو میذارم جاش حس میکنم اکه من بودم نمیبخشیدم اون حرفا رو. البته الان دیگه خانوادم بهش احترام میذارن و چون میدونن من خوشحالم چیزی نمیگن ولی بازم به گوشیم میرسه فامیلای دور هنوز دارن چرت و پرت میگن. البته میدونم خیلی از این حرفا تقصیر زن داداشامه ولی خب نمیدونم باید چیکار کنم. کسی همچین شرایطی داشته؟
عزیزم برات مهم نباشه حرف مردم زندگیتو بکن سعی کن فقط رابطتو با شوهرت خوب نگه نداری
وای ما رو هم خیلی مخالفن 🥺
واقعا ناراحتم برا همین موضوع که ب خاطر من داره غرورش رو میشکوته
وای:(((
الان توی همچین شرایطی هستم
البته ما هنوز ازدواج نکردیم و پارتنرم واقعااااااا به بی احترامیای خانواده ام واکنش نشون نمیده طوری که من مدام شرمندم
روز پدر قراره بیان خواستگاری دوباره
خب شرایطتونو نداشتم ولی هر کی باشه ناراحت میشه.حالا بازم خوبه که چیزی نمیگه همسرتون.
بنظرم اهمیت ندین و دیگه مرور نکنین.
گذر زمان بهتر میکنه همه چیزو.
لذت ببرین از زندگیتون و به این چیزا اهمیتی ندین چون وقتتونو تلف میکنن و انرژی ای که میتونید برای هم بزارینو تلف میکنن.
خب چرا مخالف بودن خیلی بستگی داره
به نظر من اهمیت نده همینکه تو وهمسرت کنارهم خوشبختی کافیه نذاراین حرفهای صدا ی غاز وبی ارزش رو روابطتتون تاثیر منفی بذاره مهم تو همسرتین مهم روابط واحترام خانوادت وهمسرته بقیه عددی نیستن به گذشته فکرنکن برو جلو وبا خوبی وامیدواری آینده رو بساز گذشته ی بدرو هرچی شخم بزنی بیشتر ازخوشی عاقبت میندازه گلم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
21 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
