2777
2789
عنوان

خیانت زن داییم با شوهر دختر داییم

3410 بازدید | 113 پست

دوستان من داشتم این جریانو تعریف میکردم که کاربری قبلیمو گزارش زدن یه سریا واقعا متاسفم دوستان ادم الاف تو خونه بشینی نیستم دانشجو پزشکیم و الان تایم امتحانامه دیشب از مامانم شنیدم گفتم تعریف کنم

دختر خالمم یه دختر خوشگل بود که یه ازدوج سنتی با کارمند بانک کرد داییمم مهندس عمران بود که دختر داییشو گرف ک اونم واقعا زیبا بود

به نقل از زنداییم همون شب عقد دختر خالم عاشق شوهر دختر خالم میشه و بعد از عروسیشون با هم همسایه بودن و از اونجایی که مادر دختر خالم فوت شده بود و مادر نداشت داییم خیلی هواشونو داشت

ب نقل از مامانم زنداییم خیلی تو کار دعا و اینا بود کلا مار بود و چو انداخته بود که داییم مشکل داره و بچه دار نمیشه تا اینکهدختر خالم حامله شد و یه پسر به دنیا اورد که یه سال از من کوچیکره و 20سالشه الان

در سرای نیستی باشد که تا نفسی هست ارامش حق مطلب وجودمان باشد... 🌱

یه روز همسایه داییم که طبقه بالای داییمینا بود میبینه شوهر دختر خالم تنها میاد خونه داییم و اون روز داییم خونه نیست 

کسی باور نمیکنه و فکر میکنن الکیه و دروغ

تا اینکه میگذره و دختر خالمم مشکوک میشه کم کم

به نقل از دختر خالم یه روز مهمون بودن خونه داییم شام و بعد از شام دختر خالم و داییم به طرز عجببی خوابشون میاد و خوابشون میگیره همون تاییمی ک خالم داره از شدت خواب بیهوش میشه و پسرشو شیر میده تو شیشه های تاویزیون میبینه شوهر دختر خالم و زنداییم تو یه گوشه از خونه تث بغل همن

بعدش خوابش میگیره و به روی خودش نمیاره شاید چون پشتیبان نداشته و مادرش فوت شده و زن بابا داشته

در سرای نیستی باشد که تا نفسی هست ارامش حق مطلب وجودمان باشد... 🌱

اینجا دیگه مطمعن میشه ولی بازم چیزی نمیگه تا اینکه گوش ب گوش همه شهر میپیچه و دعوا های عجیبی رخ میده تو فامیل دختر خالم درخواست طلاق میده و بعد از دو سال طلاق میگیره و پسرشو هم ازش میگیرن 

داییم ک باور نمیکرد زنش اینطور باشع بعد از چند سال ک با چشای خودش خیانت زنش رو دید طلاقش میده و از اون شهرمون میره و دختر خالمم میره تهران کارگری تو جاهای مختلف

سه ماه و دهروز بعد طلاق زنداییم اون اقا میاد خواستگاریش و ازدواج میکنن و شب عروسیش تمام شیشه های خونه ی بابای دختره رو مبشکونن و دعوا میشه و شوهر جدیدشم به سدت زخمی میشه جوری ک ده روزی بیمارستان بود

در سرای نیستی باشد که تا نفسی هست ارامش حق مطلب وجودمان باشد... 🌱

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اونا بعد از چند سال بی ابرویی دارن تو شهر زندگی میکنن و از شوهر جدیدش دوتا پسر داره و اون پسر دختر خالمم پیششون زندگی میکنه و یه زندگی فوق مرفع دارن و مث روز اول زندایی قدیمم خوشگله

در سرای نیستی باشد که تا نفسی هست ارامش حق مطلب وجودمان باشد... 🌱

اما دختر خالم بعد چند سال کارکردن و این در اون در زدن عاشق یه اقایی میشه و یه ازدواج عاشقانه میکنه بعد دوسال یه پسر به دنیا میاره و تولد. سه سالگی پسرش میفهمه شوهرش سرطان خون داره و بعد از یک سال و نیم عذاب و زندگی سخت شوهرش فوت میکنه و الان با یه پسر پنج شیش ساله تنها و بی کس و اواره زندگی میکنه و به معنای کلمه زندگیش نابود شد در عین مظلومین

در سرای نیستی باشد که تا نفسی هست ارامش حق مطلب وجودمان باشد... 🌱
خوب حالا که چی اینهمه از وقت دکتریت زدی اومدی اینجا قصه میگی واقعا فک کردی ما باورمیکنیم دکتری؟

عزیعزیزم خواستم بقیه بفهمن چخبره تو دنیا و مراقب زندگیشون باشن نیازی به تایید کسی ندارم

در سرای نیستی باشد که تا نفسی هست ارامش حق مطلب وجودمان باشد... 🌱
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز