بحث مهمون نوازی نیست
من هیچ کجا نگفتم
چون تف سر بالاست اینجا میتونم فقط بگم
باردار بودم بارداری دوم بچه اولم از اول بچه ی سختی بود و پر زحمت
خانواده خواهرم مامان و بابام و خانواده برادرم عید اومدن ویلای پدرشوهرم که کلیدش دست ما بود
عین اون یه هفته ده روز صبحانه ناهار شام نه میاوردن نه جمع میکردن نه درست میکردن
همش گردن خودم بود
یعنی زهرمارم شد
حال خودمم خوب نبود
یه کدوم یه بار نگفتن بیاییم یه استکان بشوریم
بعد ما میرفتیم خونه خواهرم تا مینشستیم مامانم میگفت پاشو اون گناه داره پاشو برو اینکارو کن اینکارو کن
مدل خواهرم کلا اینجوریه
میاد میشینه ولو میشه تازه دستورم میده