دوستان من داشتم این جریانو تعریف میکردم که کاربری قبلیمو گزارش زدن یه سریا واقعا متاسفم دوستان ادم الاف تو خونه بشینی نیستم دانشجو پزشکیم و الان تایم امتحانامه دیشب از مامانم شنیدم گفتم تعریف کنم
دختر خالمم یه دختر خوشگل بود که یه ازدوج سنتی با کارمند بانک کرد داییمم مهندس عمران بود که دختر داییشو گرف ک اونم واقعا زیبا بود
به نقل از زنداییم همون شب عقد دختر خالم عاشق شوهر دختر خالم میشه و بعد از عروسیشون با هم همسایه بودن و از اونجایی که مادر دختر خالم فوت شده بود و مادر نداشت داییم خیلی هواشونو داشت
ب نقل از مامانم زنداییم خیلی تو کار دعا و اینا بود کلا مار بود و چو انداخته بود که داییم مشکل داره و بچه دار نمیشه تا اینکهدختر خالم حامله شد و یه پسر به دنیا اورد که یه سال از من کوچیکره و 20سالشه الان