۲سال۶ماه ازدواج کردیم یه پسر۹ماهه هم دارم طبقه پایین پدرشوهرم زندگی میکنیم پول برق گازتلفن هیچی نمیدیم بهشون شوهرمم جدیدابادوستش مغازه لوازم یدکی ماشین ومکانیکی بازکردن تودرامدجفت مغازه هام باهم شریکن شکرخداتاالان دراومدش خوب بوده وامااصل ماجرا ازوقتی ازدواج کردیم خانواده شوهرم خیلی اذیت کردن البته خوبی هم کردن ولی خب همیشه کاراشون باعث دعوابین منوشوهرم میشدکلیدخونه مونادارن هربارکه رفتم خونه مادرم بمونم وقتی برگشتم دیدم مادرشوهرم رفته ازخونم چیزی برداشته بااینکه خودشون بمیرنم کلیدخونشونادست شوهرم نمیدن جه برسه به من .
پدرشوهرم ازاول گفته بودتاوقتی خونه من هستیدحق نداره زنت تنهابره بیرون یاحق نداریم بادوستای شوهرم رفت وآمدکنیم کلا آدمیه که فقط حرف حرف اون بایدباشه .
هرچقدربه شوهرم میگفتم ازاینجابریم راضی نمیشداماالان خودش که پدرشاکاملاشناخته میگه ازاینجادربیایم دیگه خستم کردن چون امکان خریدخونه نداریم میخوادخونه اجاره کنه خودمون تهرانیم مغازه شوهرم کرج میخوادکرج خونه بگیره'حالاشماباشیدمیریدمستاجری یامیشینیدتاوقتی بتونیدخونه بگیرید
خداجون به خاطرهمه داده هانداده هات شکر