داداشم با یه دختری برای ازدواج اشنا شد و با همدیگه چند بار صحبت کردند. قرار بود که دیدار و ملاقاتاشون ادامه پیدا کنه. ولی اون دختر به داداشم گفت که اول بگرده و شغلی با درامد بیشتر پیدا کنه و بعدا درباره زندگی مشترک حرف بزنن....
داداشم حسابدار یه شرکته. من که بهش گفتم جواب این دختر قطعا منفیه ولی خودش قبول نمیکنه.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.