من همش درست میکنم ولی اینکه هیچ کاری نمیکنه غر هم میزنه دستورم میده زور داره
الانم گفتم داداشم و بفرسته نون بخره یه چیزی درست کنم ترسید پسر جونش خسته شه
دیروزم کلی باهام دعوا کرد
من که رفتم گل براش خریدم از دلش دراوردم با اینکه مقصر نبودم ک برج زهرمار نشه ولی ته دلم باهاش قهرم