ی ذره ابم خورده بودم با دیدن این موها رفتم بالا اوردم 🤢😭
یه صلوات برای سلامتی و عاقبت بخیری دخترکم میفرستی ؟ تخصص عالی در زمینه گذشتن از موقیت ها ی مختلف زندگی و گفتن جمله واااای خدایا من چرا اینقد خر بودموامروز به تاریخ ۱۶/آذر/۱۴۰۲ بی بی چک من مثبت شد و نی نی ناخواسته اومد تو دل من.مامانم من خیلی خوشحالم ولی بابا زیاد راضی نیست و اخم تخم کرده ولی من از همون ثانیه عاشقت شدم.بخاطر بیماریم استرس مریض شدنتو دارم ولی تورو سپردم به حضرت زهرا و از خدا میخام زیر بیرق ائمه نگه دارت باشه عزیزکم.خدایا شکرت..خب خب انگار بابا فندقو قبول کرده بلاخره🫡😂و داره کم کم باورش میشه پدر شده...امروز ینی ۸ بهمن من فهمیدم فندق یه دختر چادر زریه🥺🥹و من همونجا روی عکس سیاه سفید مانیتور گل سرا و دامن چین چینشو تصور کردم و از ذوق مردم براش ولی طبق پیش بینیم بابای دختری اصلااا خوشحال نشد و یک روز کاااامل رفت توی قیافه..میدونم عاشقش میشه حتی بیتشر از من و مادر خودش ولی خب...امروز ینی۲۷مهر نورجهان من ،دخترک شیرین و عزیزم دوماه و چند روزشه و شده همه ی زندگی منو باباش🥹 خدایا شکرت خودت نگه دارش باش و حفظش کن برامون
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
چه کسی گفته زمان طلاست ؟من مزه مزه اش کردم...زمان عین الکل است...ثانیه ثانیه میسوزاندو می رود در عمق وجودت مست مست که شدی چشمهایت را باز میکنی میبینی عمرت گذشته و تو ماندی و خماری از دست رفتن یک عمــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ...فروغ فرخزاد
چه کسی گفته زمان طلاست ؟من مزه مزه اش کردم...زمان عین الکل است...ثانیه ثانیه میسوزاندو می رود در عمق وجودت مست مست که شدی چشمهایت را باز میکنی میبینی عمرت گذشته و تو ماندی و خماری از دست رفتن یک عمــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ...فروغ فرخزاد
دیدی آن شب چه شد؟😔 پدر دیگر بیدار نشد... در گوشه ی تاریک و حزن آلود خانه... دیدی پدرم چشم بست؟ بی خداحافظی، بی حرف، بی پند و ناگهانی؟ دیدی فرزندانش را؟ سیمای غمگین دخترش را؟دیدی غم چشم پسرانش را؟ دیدی نفس در سینه حبس بود؟ چشمان در تمنای اشک بود؟ دیدی غم آسمان را؟ قطرات اشک بالا را؟ دیدی سکوت پرندگان را؟ ناله ی دلگیر باد را؟ دیدی که دیگر حرفی برای گفتن نبود؟ فقط اشک بود و اشک بود؟ دیدی که روز به سیاهی شب بود؟ آفتاب به سردی یخ بود؟ دیدی که دیوار ها را تاب ایستادن نبود؟ شمع را جان سوختن نبود؟ زیرا که دیگر عشق نبود🖤گرما نبود😭پدر نبود... 😔😔
دیدی آن شب چه شد؟😔 پدر دیگر بیدار نشد... در گوشه ی تاریک و حزن آلود خانه... دیدی پدرم چشم بست؟ بی خداحافظی، بی حرف، بی پند و ناگهانی؟ دیدی فرزندانش را؟ سیمای غمگین دخترش را؟دیدی غم چشم پسرانش را؟ دیدی نفس در سینه حبس بود؟ چشمان در تمنای اشک بود؟ دیدی غم آسمان را؟ قطرات اشک بالا را؟ دیدی سکوت پرندگان را؟ ناله ی دلگیر باد را؟ دیدی که دیگر حرفی برای گفتن نبود؟ فقط اشک بود و اشک بود؟ دیدی که روز به سیاهی شب بود؟ آفتاب به سردی یخ بود؟ دیدی که دیوار ها را تاب ایستادن نبود؟ شمع را جان سوختن نبود؟ زیرا که دیگر عشق نبود🖤گرما نبود😭پدر نبود... 😔😔