عزیزم لازم نیست همه کارا و برنامه هات رو برا کسی توضیح بدی وقتایی هم که نمی تونی بری محترمانه و با محبت به همسرت بگو نمی تونم بیام و براش توضیح بده دیگه چرا همه چیزو با جزیئات برا بقیه توضیح میدی برا روز مادرم تبریک بگید بالاخره مادر هستن و اینکه به خاطر زندگی و همسرتون
وای چقدررر به دلشون راه اومدی ،با خستگی و کوفتگی همش اونجا بودین من خودم سرکار میرفتم همه امیدم به جمعه ها بود استراحت کنم به پوست و‌موهام برسم بخابم،میدونی چیه منم مث توام هروقت درد شدید داشتیم یا روحی داغون بودیم برو خودمون نیاوردیم فقط لبخند زدیم دگ اینا مارو پوست کلفت فرض کردن ،از خونوادمون زدیم پیش خودشون گفتن حتما ما هم بهتریم اینجا بهشون خوش میگذره که همش میان اینجا
از نحوه آزمایش دادنت بهت میگم کلا مسایل سخت میگیری، من شاغل بودم این ازمایش سر کار دادم، توی شرکت توی ظرف نوشابه کوچولو میریختم و میاوردم خونه، تو دبه اصلی ریختم.
در مورد رابطه با خانواده شوهر، مدیریت نکردین، توقعشون بیشتر کردین، الان هم برین اونجا یه وعده مهمون باشین و خداحافظی کنین و بعد برین دیدن مادر خودت .
دو بار، سه بار ناراحت میشن و اخم میکنن، بعدش عادت میکنن
از من میشنوی همین مسیری ک شروع کردیو ادامه بده
اگ دنبال تغییری نرو
وقتی نری اونا متوجه میشن دیگه زیادی پرتوقع بودن ازت. الان کادو بخری بری ب منزله ی عذرخذهی و اشتباه کردم هست.
کمی کمرنگ باش و سرسنگین همسرت اگه خوبه شما هزار برابر خوبتری و از خودگذشتگیایی کردی ک همسرت یبارم براخانوادت نکرده بنابرین یکبار ب خودت و خاسته ی درونیت احترام بزار
عزیزم بنظرم محبت زیادیتون باعث پررو شدنشون شده
آخه اصلا به اونا ربطی نداره که شما کجا میرید🤨
مشکلت اینه اولویت اول خودت و بچه هات و شوهرت نیستی . می خواهی اونا را از دست خودت راضی نگه داری . ولی نشنیدی که میگن خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند . خوبی و محبت وقتی دو طرفه باشه ارزش داره . الان هم به نظرم روز مادر نه اصرار کن و نه یادآوری ببین شوهرت چی میگه اگر گفت با هم برید ولی خیلی کوتاه حضور داشته باشید و برگردید و واضح بگو می خوام دیدن مادرم هم برم و اگر چیزی نگفت حتما برو منزل پدرت اونام حق دارند توی یک مناسبت دخترشون اونجا باشه .
یه کیک سادهخ . پارسال خودم برا پسرش کیک گرفتم. امسال برای خواهر شوهرم چون رحمش رو باید بر میداشت جشن سورپرایزی گرفتم گفتم روحیه ات بده خوشحال شی. همین سخته میدونی این بدترین درده. حالا بهم بگو چی کار کنم از این به بعد. قطع رابطه کنم میشه مگه با خانواده قطع رابطه کردم. خواهرم میگه بزار خود همسرت بره تبریک بگه و خبر بارداریت رو بده و بگه حالت بده و نتونستی بره تو هم شب زنگ بزن تبریک بگو
عزیزم من مثل شما بودم با این تفاوت که زودتر فهمیدم چخبره و خودمو جمع و جور کردم هیچکار نکن به روت نیار از این به بعد رفتارت رو تغییر بده رفت و امدتو کم کن باردارم هستی بهانه داری خیلی پرروشون کردی نمیدونم چرا مادرشوهرا انقدر لج درارو بیخود شدن خدا انشاالله که صد برابر سر دختراشون بیاره من همیشه میگم انشاالله که خواهر شوهرم گیر یکی مثل خودشون بیوفته
