یکی هم تو راه اربعین برای پسرش از خواهرم خواستگاری کرد
چشاش گرد می گرد ،می گفت بیام خواستگاری موافقت می کنید
پسرم خیلی خوشکله،۲۲ سالش منم کاری به کار عروس ندارم
لعنتی فکر می کرد پسرش همه چیز تموم بود
باز می گفتم خب ادامه ش ،باز همینارو می گفت
دوست داشتم بزارمش سرکار ولی حیف باید به معنويات می پرداختم