مادر بزرگم فوت شده بود بعد هفتمش برگشتیم شهری که زندگی میکردیم.فرداش از صبح فقط بالا آوردم و دلدرد داشتم.همه فک میکردن از غصه اس و برای فاتحه.تا شبش رفتم دسشویی و....
۱۸ دی بود.محل زندگی ما هم به شدت سردسیر
تو امتحانای دی بودیم.برف زیادی باریده بود
روز دوم رفتم امتحان برگشتنی بچه ها هر چی گفتن بریم برف بازی نرفتم.رومم نمیشد دلیلشو بگم
حسرت اون برف بازی شدیدا موند رو دلم