من خواب بودم ، داشتم خواب میدیدم
یهو حس کردم یکی داره یه قسمت از پایینِ پتو رو از روی پاهام میده بالا ،
چون دیدم پاهام یخ کرد و پتو داره حرکت میکنه پاهامو جمع کردم سمت شکمَم،
بعد یهو با خودم گفتم این دیگه چیه، من که اینجا تنهام، کی داره پتومو بلند میکنه ،
هنوز چشمام بسته بود، باز دیدم پاهام یخ کرد و پتو باز رفت بالا، گفتم شاید مامانم سره صبحی اومده پایین داره سر به سرم میذاره،
سریع پتورو از روی سرم زدم کنار نگاه کردم دیدم هیچکی نیست،
نشستم سرجام داشتم نگاه میکردم ببینم چه خبره که جلوی چشمای خودم باز همون قسمت پتو برای بار سوم انگار که یه چیزی رفته باشه زیرش شروع کرد بالا رفتن و حرکت کردن !!!!
ساعت اون موقع ۷ و 48 دقیقه اینا بود، بچه ها من مجبورم شبا پیش مامانبزرگم و توی این اتاق تنها بخوابم،
حقیقتش خیلی شوکه ام، تا حالا یه همچین چیزی رو تجربه نکرده بودم، باورش برام سخته ...
از طرفی هم ترسیدم، لطفا چیزی نگید که بیشتر بترسم،
نمیدونم چرا این اتفاق افتاد، خیلی خیلی متعجب و شوکه و ترسیدم الان .