خب من تقریبا یکسالی هست با یه آقایی نامزد کردم که ایشون اصالتا اصفهانی هستن ما از بچگی گرگان بزرگ شدیم این آقا دوست صمیمی داداش کوچیکمه که از ۱۵ سالگی من میشناختمش خلاصه بعد یه اتفاقی ایشون اعتراف کردن و... نامزد کردیم . چند هفته ای میشه حالا ما اومدیم اصفهان خونشون . یه خواهر کوچیکتر از خودش داره(۱۷سالشه) از همون روز اول با من لج بود بی دلیل هزاران بار دیدم اینو نامزدم درحال دعوا بودن ولی تا من میرفتم ساکت میشدن . امروز اول صبح که داشتم با مادرشون صحبت میکردم یهو یک چیزی از دهنشون پرید که خیلی سوختم
چی ؟
قبل از اینکه ادامه رو بگم من از پسره بزرگترم ۴ سال و این شده بهونه‌ی خواهرش ( جریان از این قراره وقتی نامزدم ۱۸ساله‌ش بوده با یکی از دوستای صمیمی خواهرش بوده بعد این از دختره خوشش نیومده بخاطر خواهره باهاش بوده ولی دختره تو تصادف میمیمره بعد خواهرش فکر میکنه تقصیر داداششه الانم میگه به من گیر داده که غلط کردی اومدی تو زندگی داداش من (من در همین حد از نامزدم شنیده بودم خودش بهم گفته بود که قبلا یکی تو زندگیم بوده) بعد امروز مامانش گفت چقدر خوب که دوباره مثل فلانی(همون دختره که تصادف کرد) به زندگی پسرم سروسامون دادی . بعد گفتم مگه شماهم از رابطه‌ی فلانی با پسرتون خبر داشتید بعد مامانش گفت آره مگه نگفت قرار بود باهم ازدواج کنن ولی دختره تصادف میکنه. از همون موقع نابود شدم سرگردون تو خیابونا میگردم .. انگار آب سرد ریختن رو سرم
خب بعدش چی
۴سال بزرگتری؟چرا ازدج کردی؟دختره فوت شده و مال گذشته هستش ولی بنظرم مشکوکه پسره سالمه؟
..
حقیقتا من سر این قضایای خودم حساس تر از شما عمل کردم
من کلا ایشون رو از ۱۵ سالگی میشناختم ، حتی اگر خودمم نشناسم ، برادرم که دوسته چندین ساله و همخونه چندین ساله‌شه اونو بهتر از من میشناسه
چیزی که میدونم اینه که ایشون بزور میخواستن با یه دختر ازدواج کنن که چون دختره فوت میکنه کنسل میشه
تو این مورد کاملا مطمئنم..
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
16 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
