چندسال پیش بود..همه خانواده رو سفره نشسته بودیم بابامم بعد چندین سال ولخرجی کرده و یه پیتزا گرفته بود
خواهرکوچولوی تپلی من عاشق غذا و خوراکی بود و هست😄
مامانم گفت این چیه همش پنیر پیتزا
بابامم با پوزخند گفت هرچی بندازی جلوی این گاو میخوره
اخه کدوم بی رحم و سنگدلی دلش میاد این حرفو به دختربچه بزنه؟
گوله گوله اشک از چشای قشنگش میریخت و بلند شد رفت تو اتاق
الان یادش افتادم باورتون میشه گریهم گرفت؟اخه اون لحظه خیلی مظلوم بود
از بابام متنفرم شک ندارم بقیه خواهرامم متنفرن ازش خسیس بدبخت
پریودم دلمم گرفته اینم اومد روش اه