من یه مغازه دارم تو مغازمم همیشه سعی کردم حرفه ای عمل کنم حاشیه نداشته باشم قبلشم سر کارو اینا همینطور بودم خارج کارم خیلی کم اگه پیش میومد حالا اگه میخونید من کامل بگم
کاربران محترم:زمانی که تاپیک میزنم یعنی انتظار هر نوع اظهار نظری را دارم ،پس مشکلی با انتقادشما ندارم در صورتی که ادب کلامتون در تاپیکم رعایت بشه . ،،،،اما زمانی که در تاپیک کاربران دیگه اظهار نظر دارم هرچند که تبادل نظر هست ، پاسخی که میذارم برای استارتر اون تاپیک هست اگر از کامنتم خوشتون اومد و ریپلای کردین خوشحال میشم اما اگر مطابق میلتون نبود لطف کنید بگذرید چون چیزی که من کامنت گذاشتم دیدگاه من بوده و نسبت به منطق خودم پاسخ دادم پس تنها استارتر اون تاپیک حق انتقاد از کامنتم را دارند در صورتی که صحبتم تضاد داشته باشد با عنوانشون اگر پاسخی از جانب من دریافت نکردین دلیل بر این نیست که حق با شماست ممنون از فهم و شعور شما 🤍
اتل متل یه مورچه قدم میزد تو کوچه اومد یه کفش ولگرد پای اونو لگد کرد مورچه یه پاش شکسته راه نمیره نشسته بابرگی پاشو بسته نمیتونه کارکنه دونه هارو بار کنه تو لونه انبار کنه حتما داری با ریتم میخونی؟؟؟!!! از سنت خجالت بکش 😂😂 😂 ️. خدایا اگه من گناهی میکنم ازم ناراحت نشو ، حتما حکمتی توشه🥲😂️
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
خلاصه دوباره سه باره اومد گفت آره عجب کاری کردی، اینو شبا من میرسونمش اومده گفته من میخوام به دای فلانی بگم، اگه نگم میفهمن، گفتم تو نگی از کجا میفهمن بگی خون را میفته شیشه های مغازه بیچاررو، یعنی منو میاره پایین فلانی یعنی همون دایه🤣
این پسره که واسته بود بین منو اونا الکی هی از این حرفا میزد من میدونستم خود دایه اومده به این اینو گفته و شبا دختره پیاده میره خونه خلاصه رفتم بهش گفتم من که برای فان سمت خواهرزاده فلانی نرفتم، هی از طریق این دوست مشترکمون منو دایش بهم پیام میدادیم، فرداش که من گفتم قصدم جدی بود دیدم همین دوست مشترکمون اومد بگو بخند بعد گفت فکر کنم فلانی فهمیده، گفتم چه طور گفت میپرسید این پسره دوس دختر نداره از صبح تا شب اینجاست من حس کردم دارن راهو باز میکنن رفتم پیش همین دوستمون گفتم اولا من دوسال زمان میخوام دستو پامو جمع کنم کاسبیم نو پا و رو ضرره دوما باید اول خودم آشنا شم بعد خانواده رو در جریان بزارم سوما طرف ونو بلاک کرده آدم توفی رو که انداخته زمین که جمع نمیکنه خلاصه بعدشم باز پیگیر شدم و دیدم انگار راه ها بستس و چیزی که همین واسطه گفت گفت فلانی. یعنی دایه اومد به من گفت و گفتم اون از خداش بوده دختره پایه نبود این رفیقمون گفت آره دقیقا ولی دیگه نمیدونم نظری اگه دارین بگین
دو جین کار سرم ریخته...اول باید خورشید را به آسمان سوزن کنمو بعد منت ماه را بکشم تا به شب برگردد، سپس بادها را هل بدهم تا دوباره وزیدن بگیرند ...و آنقدر با گل ها حرف بزنم تا به یاد آورند روزی زیبا بوده اند ...بعد از تو این دنیا یک دنیا کار داردتا دوباره دنیا شود