شوهرم منو نمیبرد بیرون رفتم اونجا خبر بارداریمو گفتم پدر شوهرم گفت برا افتادن هست و باز ناراحتی نمیگفتی بهتر بود گفتم عمر بچم دست اونیه که بهم داده چون دچار سقط مکرر هستم و دکترا گفتن اگه 200تا جنینم بزاری همین میشه و درمانی نداره از خدا میخام بحق دل شکستم این یه گل دختر یا گل پسری بشه تو چشم کسای که بیماری مردم رو میکنن تو چشمشون😔دلم خیلی شکست ولی مطمئنم این میمونه صد در صد میمونه باید بمونه 😔😔😔😔😔😔تازه جاریمم زد زیر خنده که این دختره (یعنی من)خودش اندازه یه بچس معلومه بچه زا نیست 😔😔درجا اومدم خونه خودمون😔😔بدون خداحافظی به شوهرم گفتم پاشیم بریم اونم پاشد الانم پیام دادن چرا رفتین جوجه ها هنوز سیخ نشده بود بعد الان شوهرم میگ ما به درد خودمون میسوزیم دیگران خندشو میکنن و منی که میتونستم وسط جماعت بگم جاریم اتباع هست و ازمون مخفی کرده و نگفتم و هیچکیم نمیدونه جز شوهرش
کار درستی کردی نگفتی و رفتی
بایدمیگفتی
الهی بمیرم
انشالله میمونه غصه نخور
چقدر بیشعور
عه اخرش ب برادرشوهرت گفتی اتباعه؟
از دختره زهر چشم بگیر، بذار بدونه ک میدونی😁😁
به جاریت میگفتی تو نیشتو ببند افغانی
عزیزم ایشالله این یکی سالم میاد بغلت خدابزرگه بقیه رو هم بیخیال شو بزار حرف مفت بزنن
برای چی خبر بارداری تو گفتی؟؟؟؟؟
اصلا به بقیه چه که تو مشکل داری
چرا همه چیو به همه میگین!!!!!
انشالله میمونه منم مث شنا بودم و مادر شوهرم همش الکی به همه میگف عروسم افتاده باز سر خونریزی و سقط میکنه اینم
الان پسرم ۶ سالشه انشالله خدا برات نگرش داره
اون بیشعوریش و رسونده مثل اون نباش
برات صلوات فرستادم بچت بمونه سالم بیاد بغلت دلت خوش بشه و دهن ادمای کثیف دورت بسته بشه
انشالله که میمونه
ولی عزیزم نباید سریع خبر بارداری تو میگفتی
و معمولا بیماری رو پنهان می کنن
خب خواهر من، شما که مشکل خودتو می دونی می ذاشتی انشاءالله به امید خدا این بارت به ثمر بشینه بری ماههای بالاتر بعد می گفتی
الان خیلیا بارداریشونو سعی می کنن مخفی کنن تا حداقل اوایل بارداری بگذره و از سلامت بچه تا حدودی مطمئن بشن بعدا که ماههای بارداری بالاتر رفت بعدا اعلام می کنن
اینجوری هم روح و روان خودت راحت تره
هم از چشم و نظر تنگ یه عده در امانی
وا مگه میشه جاریت افغان باشه کسی ندونه. از پا بوته که درنیومده با خانوادش وصلت کردن. قیافه هاشون تابلوئه
