شبانه روز دارم زجر میکشم
همش استری و اضطراب و حال بد و شکنجه روحی روانی و کتک و زورگویی ها و خسیس بازیای بابام، دیوونه بازیای خواهرم، مامانم که کلا روانش مشکل داره،
همش تن و بدنم باید بلرزه
۲۲ سالمه خودم نمیتونم برا خودم تصمیم بگیرم
همش دارن بهم زور میگن و بهم بی احترامی و بی ادبی و پرخاشگری میکنن،
مثل حیوون باهام رفتار میکنن
اصلا امیدی به آینده ندارم
حق هیچ چیزی رو ندارم
دیوونه شدم تو این خونه بخدا
انقدرم مشکلاتم زیادن نمیدونم از کدوم بگم
یکی دوتا نیستن که
کاش بمیرم دیگه
واقعا دارم به زور و با بدبختی به زندگی ادامه میدم
هر تصمیمی برای زندگیم میگیرم نمیتونم عملیش کنم، امید و انگیزه ندارم، حالم خوب نیست
پول ندارم، بابام هم خیلی خسیسه، اگه با پولش چیزی بگیرم باید همه ی وجودم بلرزه از ترس که اگه بفهمه پدرمو در میاره،
هیچ هنری هم ندارم برم باهاش پول در بیارم،
انقدر کوچیکم کردن اصلا خودمو باور ندارم
بابام نمیذاره برم کار کنم
چیزی هم میخوام برم یاد بگیرم اصلا انگیزشو ندارم که شروعش کنم... 😔😔