دو روز پیش من شب رفتم خونه پدر شوهرم
جاری کوچک با اونا زندگی می کنه
من کنار بخاری نشستم اونم با شوهرش اومد نشست
من چای مو خوردم پاشدم اومدم اینطرف کنار شوهرم نشستم .چون گرم بود بارانی تنم بود
بعد این جاری داستان کرده که چرا پاشده رفته .به من توهین کرده
دیشب من رفتم خونه پدر شوهرم .به اصرار برادرشوهر بزرگ
جاری کوچک اومد به همه دست داد جز من
موقع رفتن من به برادرشوهر بزرگ م تو کوچه گفتم که ببین دست نداد به من .ولی شما در برابر توهین اون سکوت می کنی
اونم بعد رفتن من زنگ زده به پدرشوهرم که تقصیر عروس کوچک ته
جاری کوچک هم برگشته به مادرشوهر و زبون دراز کرده و فحش داده .مادرشوهر هم گفت ه اون بابا تو هست بی ادب که تربیت یادت نداده
البته این اطلاعات شوهرم ناقص ه
و اینکه شوهرم طبق همیشه گلابی و بی طرف ه و میگه من ندیدم
می خوام فردا به برادرشوهر بزرگم زنگ بزنم کامل ازش بپرسم چی شده
اینم بگم دلم از شوهر گلابی شکسته