٥ شنبه تولدش بود شوهرم از وقتي فهميد تولده بهانه گيري و دعواهاش شروع شد و يه شب دعوا بدي كرديم و از خونه رفت و در روز نيومد هي هم مسيح ميزد بچمو تولد ببزي ميام ابروريزي راه ميندازم اتفاقا بچه خواهزم مريض شد و تولد شنبه افتاد با شوهزمم تو قهر بوديم نميدونست عقب افتاده چهارشنبه شب من خونه مامامم بودم زنگ زد بچه ارو حاضر كن ببرمش بيرون اماده اش كزدم و تا تحويل باباش دادم گفت ديگه نميزارم بچه ارو ببيني و هر چي گفتم كجا ميري رفت انقدر گريه كردم دوباره زنگ لباساي بچه ارو جمع كن بده من وگرنه ابروريزي راه ميندازم وسايلو كه بردم گفتم هز جا بچه امو ببري منم ميام گفت برو جمع كن بريم شمال باهاش اومدم و ديگه حرفي از تولد نزدم فقط به خواهرم مسيجي گفتم تو بهش زنگ بزن بگو كه از شانسم زنگ زد با دوستاش يه ماشينه بيرون بوديم و انتن هم صعيف صدا نميومد خواهرمم مسيجي پيام داد تولد شنبه افتاده ى دعتوش كرد تو گوشي شوهرم ديدم اصلا جواب مسيج خواهرمو نداده به منم ديشب گفت پس براي همين تا گفتم بريم شمال اومدي خيالت راحت بود تولد نيست من عمرا تولد ببرمت محل نزاشتم ى گفتم منم اللن فهميدم فرقي هم برام نميكنه برم يا نرم نميخواستم بحث كنم ولي از ديشب دوباره اعصابم بهم ريخته چيكار كنم راضي بشه بياد بريم 🥲
دلیل این مخالفت شدید چیه؟
دلیلش چیه .با باجناقش مشکل داره
چرا مشکل داره با خواهرت؟
عزیزم نرو خب وقتی انقدر مقاومت میکنه همش دعوا سریه تولد
وا چرا اخه
مشکلش چیه خب ؟؟
واس یه تولد؟؟؟ خدایا خدایا
خب واجبه حالا تولده ؟؟؟ زندگیت مهمه یا تولد دوساعته خاهرزادت
اگ تولد مهم تره متاسفم . و همینطور واس همسرت ک انقد رفتارای زننده داره و بچگونه رفتار میکنید
با باجناقش مشکل داره یا کلا همینجوریه ؟؟
الهی
چی میتونه باشه حسادت ازینکه خانواده خانومش خوشوخرم دور همن چشم ندارن ببینن
چرا مخالف تولد رفتـن شماست؟؟
چه مرگشه؟
اصلا اسم تولد میاد حال من بد میشه
مام مثه شما همش مصیبت داریم موقع تولد
خواهرت نباید پیام میداد اصلا نزارید بفهمه
بچت چندسالشه؟
وای چقدر اصرار داری بری
تولد مهم نیست
اینطور که فهمیدم اولویتت مثل تمام مادرها بچته
پس ولش کن
بگو نمیرم تا بهت شمال خوش بگذره
گور پدر همچین مردهای عوضیی
من درک نمیکنم حالا خانمت خوشحال بشه کجای تو میسوزه پدر ...گ
عصبانی شدم 😤
