یکی از بستگان دور توشهرستان همسرش کرونا گرفت طفلکی خانمه که نهایت ۵۰ سالش بود وزمینه بیماری خاص داشترفت بیمارستان کنار همسرش ولی متاسفانه خودش مریض شد وحسابی حالش بد شد ودنهایت فوت کرد بیاین تا بقیش روبگم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خلاصه اقا رفت ی زن جوون بای بچه گرفت مردی که زن سابقش رو خیلی دوست داشن وهمه فکر وذکرش زن سابق بود و زنی که با هزار امئد وارزو ازدواج کرده تا شاید این بار طعم خوشبختی رو بچشه
بعد ازدواج خانم سعی می کنه زندگی شادی داشته باشه ولی مرد دلمرده ودختر از خونه رفته دیگه دلی برای شادی وگردش نداره ودر نهایت خانم می بینه مرد همراه افسرده وبی حوصله ای هست زندگی رو رها می کنه ومیره قهر خونه پدرش