خانما خیلی خودم و کنترل کردم نگم ولی نمیشه چون فقط خانواده خودم یعنی خودم همسرم بچههام میدونیم.. خونه ما یه جایی هست نه بالای شهر نه پایین شهر خیلی قدیمی ولی بازسازی شده و عالی و قشنگ دوبلکس وشیک بعد قیمت خونه خیلی خیلی مناسب رهن و اجاره کردیم.. بعضی وقتا صدا میومد بیخیال بودیم یه شب پسرم گفت مامان یکی داخل کابینتها سرو صدا میکنه بعد همش صدا میاد ولی هیچی ندیدیم یک شب پسرم جلوی تلویزیون تو حال روی مبل خوابش برده بود میگه یکی باکنترل زد تو سرم ترسیدم نشستم دیدم دستمال کاغذی ها دارن میچرخن..یه بار خودم تنها بودم صدای خنده بچه شنیدم فرار کردم از خونه بیرون رفتم.. بعضی وقتا وسایلم از جلو چشمم گم میشه از جای دیگه پیدا میشه..چند شب پیش خواب بودیم دیدم بچههام در میزنن منو همسرم دویدیم بیرون گریه میکردن گفتیم چیشده پسرم گفت خواب بودم یکی زد به پشتم بعد نگاه کردم چیزی نبود فکر کردم توهم زدم گیج بودم دوباره خوابیدم یکی پتوم و کشید بعد خواهرش گفت منم دیدم قفس مرغ عشق هامون داشت تکون میخورد و پرنده ها جیغ میکشیدن اون شب خیلی ترسیدم بعد دوشب پیش پسرم گفت نصف شب یه دختر بچه هفت ساله دیدم داشت داخل سالن راه میرفت موهای تنم سیخ شد خیلی ترسیده بود طفلی دوشبه قرآن میذارم زیر سرش بهتر شده... ولی من از همسایه ها که قدیمی هستند پرسیدم مستاجر قبلی چیکاره بوده تا فهمیدم سید دعا نویس بوده خیلی هم مشتری داشته دیگه نگفتن اهل کدوم شهر بوده...پنج سال زندگی کرده اینجا با خانواده اش الان ما سال دومه اینجاییم..
برای سلامتی مامانم صلوات بفرستید منم برای شما صلوات میفرستم ❤️❤️❤️
منم تو خونه داشتم تقریبا به حضورش عادت کرده بودیم تازمانیکه به شوهرم حمله کرد واون گفت یا ما بریم یا اون موجود دیگه یکی بهمون گفت با سنگ قلیاب دفعش کنید من فقط خریدم گذاشتم چند گوشه از خونمون دیگه ندیدیم چیزی رو
یا خدا یکماهه اومدم تو خونه ای با شرایط خونه شما که دوتا هم حیاط بزرگ داره سه سال هم قرارداد داریم 😂😂😂 ولی خب من نمیترسم چیزی ببینم مثل این فیلما میرم دنبالش تا پیدا کنم ببینم چیه😈
من اینجا حقیقت رو میگم نه چیزی که دوست داری بشنوی درخواست دوستی به هیچ وجه پذیرفته نمیشود حتی شما دوست عزیز