از یه جایی به بعد زندگی دیگه بی تفاوت میشی به همه چیز دیگه خیلی ذوق و هیجان برای کاری نداری دیگه با هر حرفی نمیرنجی و با هر کی هم کلام نمیشی دوست داری خودت برای خودت باشی دوست داری فقط عکس قدیمیای زندگیتو هی ورق بزنی و یاد خاطراتشون بیوفتی دیگه وقتی مهمون سرزده میاد دلشوره چی بپزم نداری حتی نق نق بچه ها هم برات لبخند میاره میدونی یه روز بزرگ میشن و میرن سوی خودشون فقط دوست داری بشینی یه دل سیر بارش بارون بببنی حتی اب هم میخوری لذت میبری اصلا مهم نیست پشت سرت چیا گفتن حتی از تعریفا هم خیلی خوشحال نمیشی اره ما بزرگ شدیم و هنوز دلمون میخواد همراه کوچولوها بازی کنیم چقدر دلم میخواست دوباره دوستام میومدن و خاله بازی میکردیم و اخر روز هم با خستگی و گشنگی بریم خونه و بگیم مامان من گشنمه شام چی داریم و مامان که با همه خستگیاش بازم لبخند میزنه 🌹