عمم هرجا میره میگه من نماینده کوچه‌ام 😐😂😂

kookmin

عضویت: 1402/08/03

تعداد پست: 1849

نماینده ساختمان شنیدم ولی کوچه نه 😐🍃

𝕾𝖙𝖎𝖑𝖑 𝖜𝖎𝖙𝖍 𝕭𝕿𝕾

1402/09/18

|

20:03

0 نفر لایک کرده اند ...

الی_تونمم

عضویت: 1401/11/10

تعداد پست: 2486

🤣🤣🍃

1402/09/18

|

20:04

1 نفر لایک کرده اند ...

_آشنای_غریب_

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

نماینده ساختمان شنیدم ولی کوچه نه 😐🍃

تازه مدعیه اهل کوچه بهش رای دادن 🥴

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/18

|

20:05

0 نفر لایک کرده اند ...

_زینبشون_

عضویت: 1402/07/23

تعداد پست: 399

عمته دیگه چه میشه کرد😂 حالا دوسش داری یا نه😂

💜😊💜

1402/09/18

|

20:05

0 نفر لایک کرده اند ...

kookmin

عضویت: 1402/08/03

تعداد پست: 1849

تازه مدعیه اهل کوچه بهش رای دادن 🥴

🤣🤣🤣هعییی

𝕾𝖙𝖎𝖑𝖑 𝖜𝖎𝖙𝖍 𝕭𝕿𝕾

1402/09/18

|

20:06

1 نفر لایک کرده اند ...

برنامه_نویس_جنگو

عضویت: 1402/08/23

تعداد پست: 1863

مام تقریبا ی همچین شخصیتی داریم محلمون 😅

1402/09/18

|

20:07

1 نفر لایک کرده اند ...

_آشنای_غریب_

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

عمته دیگه چه میشه کرد😂 حالا دوسش داری یا نه😂

اره دوسش دارم خیلیی واقعا 🫤 (اصلا مگه میشه عمه هارو دوست نداشت :/)

از بچگی اسم پسرشو گذاشته روم

مامانم میگه خیالت راحت بچه بودی دو هفته بهت شیر داده نمیتونی عروسش بشی 😂😂😂

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/18

|

20:08

1 نفر لایک کرده اند ...

_آشنای_غریب_

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

مام تقریبا ی همچین شخصیتی داریم محلمون 😅

وای

چجوری رفتار میکنه

عمه من تنها کارش اینه میخواد نذری بپزه میگه بیاین همه اهالی پول رو هم بذاریم نذری بپزیم بعد بین اهالی کوچه و اقوام پخش کنیم اگر موند بدیم کوچه های بغلی

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/18

|

20:10

0 نفر لایک کرده اند ...