سلام خوبین، قضیه از این قراره که شوهرم ی دوست داره با هم عین داداشن ، خداییش آخر نجابته دوستش ینی تابحال من حتی ی مورد کوچیک ندیدم که ته دلم بلرزه بگم این آدم درست نیست از هر نظر خوبه و فامیل دور هم هستن و با شوهرم دوست بیست و پنج ساله ن ، خلاصه چند شب پیش خونه جاریم بودیم ، جاریم گفت فلانی منظورش دوست شوهرم بود زیاد با شوهر من گرم نیست ، ولی با شوهر تو رفیق جون جونی همن ، منم گفتم آره دیگه اینا از ابتدایی با هم بودن تا الان ، مثله برادر هوای همو دارن ، یهو مادرشوهرم از اون ور گفت ، رو به جاریم آخه تو چشمات سیاه و خوشگل نیست ولی این ( اشاره به من ) هست 😔😔😔 منم لرز به جونم افتاد ، گفتم چرا بعضی وقتا نمیدونی چجور باید حرف بزنی این چه حرفیه میزنی ، که گفت بخدا شوخی کردم و ... بجه ها میشه شما نظرتونو در مورد اون حرف مادرشوهرم بگین ، بعد من دلم طاقت نیاورد به شوهرم گفتم ، ولی الان پشیمونم میترسم بره از مادرش عصبانی بشه ، اینم بگم مادرشوهرم عادتشه نسنجیده حرف میزنه و بعدش میگه منظوری نداشتم و شوخی کردم