دُشتَم از چارروی پارامونت تا چارروی خیرات تو خط ویژه تخت گاز می رفتم ییهو افسرو گرفتُم 😒
گفت کاکو چه خبرته؟ پیر شده!!
تو ای خیابون تنگ و ترش بَرِی چی چی ایجور ویراژ می دی؟
😅
گفتمش عامو مِی شُمو قرآن نمیخونی؟
گف چه ربطی داره؟
گفتمش عامو آیه داریم تو قرآن که میگه "فاستبقو الخیرات"😳
ینی به خیرات رسیدی گازشه بیگیر😆
افسرو هم گفت ها والو راس میگی برو دَسّ ِ خدا.😃😄
خدايى لهجه با اي رديف و قافيه كُجو پيدوووو ميشه كاكوی جوووونى؟!؟!😀