2777
2789
عنوان

داستان عشق مادربزرگم

107 بازدید | 2 پست

مادر بزرگ من یه مهاجر روس بود که فوق العاده زیبا بود حتی تو سن هشتاد سالگی دو تا چشماش مثل زمرد بود خودش تعریف میکرد وقتی اومدن ایران تو شهر رشت ساکن شدن و ده سالش بود از اون زمان انقدر خاستگار داشت که پدرش با کتک همه رو از در خونه فراری میداد همسایه ی مادربزرگم یه اقا سید طباطبایی بود که مادر بزرگم عاشقش بود اونم همینطور ولی پدر مادربزرگم قصد دختر شوهر دادن نداشت تا سیزده سالگی که پدر بزرگ بنده اقا جواد روحش شاد ناقلا مادر بزرگ منو میدزده میبره و باکرگیشو بر میداره و میاره میگه من اینکارو کردم و دخترتون مال منه دیگه باید بدین مادر بزرگ من هم که عاشق سید اسمائیل بود چقدر خودشو زد و چقدر گریه کرد و چه قیامتی به پا شد ولی دیگه مجبور شدن عقد کنن به پدر بزرگم سهروز بعد عقد مادربزرگم سید از تب عشق میمیره و مادربزرگ من میمونه و داغ سید تا هشتاد سالگی روزی که داشت به رحمت خدا میرفت من کنارش بودم با چشمای زمردش نگام کرد گفت سید اومده دنبالم ننه باید برم منم گفتم باشه ننه بخواب بعدن میری  اما رفت و دیگه بیدار نشد  تو این دنیا نشد ولی اونور کنار همن روحشون شاد ... و پدر بزرگ ناقلای من هم روحش شاد البته الان سید یه ارامگاه هم داره تو شهر رشت که خیلی ها ازش حاجت میگیرن اقا سید اسمائیل 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز