من یه دوست دارم که از تاربخ اشناییمون تا الان دوازده سال میگذره. ما خیلی صمیمی بودیم کل زمان کنکور باهم درس میخوندیم و اونفد که از باهم قبول نشدنمون ناراحت شدیم از قبول شدنمون خوشحال نشدیم و در طول دانشکاه من میرفتم شهری که اون درس میخوند اون میومد، ازدواج من هم مارو از هم دور نکرد و بازم دوستیمون سرجاش بود و رفت و امد خانوادکی داشتیم و کلا محبت و کمک زیاد بود. (من فکر میکنم من یه کوچولو بیشتر). و در مجموع در ارتباط بودیم تا اینکه ده سال گذشت و اخربن بار جمع شدیم تو یه کافه همو دیدیم با چندتا دوستا دیگمون و قرار گذاشتیم حداقل سه هفته یه بار جمع بشیم یه جا دور هم که تجدید دبدار و خاطره ای باشه و سه هفته بعدش من تو مراحل اولیه تشخیص سرطان بابام بودیم و حالمم خیلی بد بود و قبلش گفته بودم بیان باغ ما دور هم باشیم و تو گروه نوشتم من بابام مریض شده و شرایط اوکی نیست و یه فرصت دیگه میزبانتونم و خب من درگیر درمان بابا شدم و سراغ نگرفتم یک ماه که شد دیدم حتی یه پیامم نداده و منم لج کردم گفتم بذار اینقد زنگ و پیام ندم ببینم چقد طول مبکشه این رفتارش و تقریبا نزدیک دوسال شدکه مطلقا هیچ خبری ازش نداشتم جز دیدن پیج اینستاش و فهمیدم بی خدافظی از شهرمونم رفته و... و رفتم از گروه دوستانمون لفت دادم و قبلش نوشتم که من شرایط بدی داشتم و بابام فلان و بمان و انتظار همدلی داشتم و ابن گروه که هبج استفاده ای ازش نمیشه من میرم بیرون و بعدشم باز نه زنک زد نه پیام داد فقط بعد یه مدت تو کلوز فرندش یه رشته استوری گذاشته بود که افسردگی داشته و تحت درمان بوده و فقط یکم حالش بهتره و الان فقط ادم های نزدیکش تو این استوری هستن تا دلیل کم بودنشو توضیح بده و نوشته بود این استوریا صرفا توضیحه و جنبه عذرخواهی و دلجوبی هم نداره و من باز انگار دلم صاف نشد و دوماه قبل تولدمو با یک پیام تبریک گفت و من تشکر کردم و امروز تولدشه شما بودید چیکار میکردید؟ تبریک میکفتید؟ اصلا کلا چه برخوردی داشتید؟ گاها دلم برای رابطه قبلیمون خیلی تنگ میشه ولی به جز جزش که فکر میکنم احساس میکنم حضور و کمک رسانی و توجه من رابطه رو زنده نگه داشته بوده و این لطف اکثر مواقع یک سویه بوده. نمیدونم دوسش دارم و دوست به خوبی اون دیگه ندارم ولی خب گیجم.
دیگه نه صلوات میفرستم نه دعا میکنم نه اسمتو میارم نه باهات حرف میزنم نه برات نامه مینویسم....چرا همه چی یطرفه باشه؟؟؟فقط من صدات کنم؟تو جواب ندی؟این رسمشه؟برو با همون بنده عزیزات که براشون کم نمیذاری.منم یه گوشه این دنیا زندگیمو میکنم تا .......
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
میدونی من معتقدم روابط دوستانه وقتی سرد میشن دیگه هیچ جوری نمیشه گرمشون کرد. یه دلیل محکمی بوده که اون دوست این همه قدیمی رو گذاشتی کنار دیگه. حتی اگه برگردید صمیمیتتون مثل قبل نمیشه و یه دیوار بینتونه
نزول نصرت الهی، قواعد و سنتهایی دارد. به میزانی که با سنتهای الهی همراه شوید، نصرت الهی را دریافت میکنید و پیروزی دین خدا به دست شما واقع میشود....اللهم نشکوا الیک فقد نبینا و غیبت ولینا....
خودمم همینطور فکر میکنم و دلیلی براش پیدا نمیکنم و دلم برا دوستیمون تنگ میشه. الان پیام دادم تبریک ...
این رابطه ی قدیمی اگر میخواست پابرجا مونده بود. تو اوج ناراحتی شما دوست صمیمیت هیچ حضوری نداشت. اینو چجوری میخوای برای خودت توجیهش کنی؟ مطمئنم حتی با ارتباط و دوستی مجدد همیشه این گوشه ذهنته و باعث فاصله گرفتنت میشه. مگر اینکه بشینی باهاش حرف بزنی از دلخوریت بگی از خودش دفاع کنه و بعد تصمیم بگیری
نزول نصرت الهی، قواعد و سنتهایی دارد. به میزانی که با سنتهای الهی همراه شوید، نصرت الهی را دریافت میکنید و پیروزی دین خدا به دست شما واقع میشود....اللهم نشکوا الیک فقد نبینا و غیبت ولینا....