از اون طرف دوستم رفت نشست پشت سر دوستم همه جا بد گفت و کاری کرد کل بچه های دانشگاه به دوست من نگاه بد داشته باشن
و دوستم تصمیم گرفت اتاقش رو عوض کنه
اما اون دوست دیگه ام فکر کرد ما با هم دعوا کردیم و جدا شدیم
دیدم خیلی خوشحال شده و حالش خوبه
با خودم گفتم
با خودم گفتم
بیام رابطه ام رو کمرنگ تر کنم با جفتشون دوتاشون رو برگردونم تو یه اتاق ولی دیگه بهشون محل ندهم
هستید راهنماییم کنید؟
تعریف کنم؟
اومدم نزدیک یک هفته خیلی خیلی کمتر حرف زدم با دوستم
و همین پریشب اومد بهم گفت که خیلی دلمو شکوندی و با من مثل اشغال برخورد کردی
و کلی گلایه کرد از من
دوستان واقعا هیچ کس داخل تاپیک من نیست؟
دارم برای خودم فقط پست میزارم؟
یه سوال لز؟
کل ماجرا رو بگم
الان رابطه شون داره با هم خوب میشه و من چشم ندارم با هم ببینمشون 😅
خدایی چیکار کنم با این حسودی؟
دوستان به شدت وابسته شدم
الان چیکار کنم؟
حتی من این هفته حالم بد شد اومدم شهرستان تا آخر هفته نمیتونم صبر کنم برگردم دانشگاه
با اینکه حتی نمیتونم راه برم ولی دلم میخواد برم خوابگاه با اینکه اون هم چون چشم هاش رو لیزر کرده نیست
عزیزم این بچه بازیا یعنی چی؟ حس میکنم بین اونا رو هم بهم زدی میتونستی سه تایی دوست بمونید یه جوری تعریف کردی فکر کردم عشق و عاشقی وسطه😬😬
خب من خاک بر سر چیکار کنم؟
امشب خیلی دلم گرفته
هر لحظه میزنم زیر گریه
پیام هم خیلی نمیتونم بهش بدهم
هم برای چشماش بده به گوشی نگاه کنه
هم یکم دارم مراعات غرور خودم رو میکنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
