2777
2789
عنوان

چیکار کنم به بچم دل نبندم ؟ باید طلاق بگیرم

| مشاهده متن کامل بحث + 2013 بازدید | 74 پست

ما ایرانی ها اینجور هستیم  که تا هر مشکلی زن و شوهر پیدا میکنن بهش میگن بچه بیار ،،،دیگه تو مغزمون رفته فکر میکنین با بچه همه چی درست میشه 


شوهره بی عاره میگن بچه بیار درست میشه 

بداخلاقه میگن بچه بیار درست میشه 

خیانت می‌کنه ،،،میکن بچه بیار سرش کرم میشه 


بابا بچه فقط وضعیت رو بدتر می‌کنه و مجبوری شاید یه تایمی رو همه دیگه رو تحمل کنن،،،،ولی بعدش باز همون اش و همون مایع 

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

عزیزم شرایطت رو نمیدونم ولی اکثر کتاب ها میگن تماس پوست با پوست نوزاد و مادر و شیردهی پیوند عاطفی عمیقی بین مادر و نوزاد ایجاد میکنه اگر واقعااا همچو تصمیم داری بچه رو نبین و بغل نکن و شیردهی از سینه رو انجام نده ولی اگه شد شیربدوش به با سرنگ بهش بدن امیدوارم بهترین ها برات پیش بیاد

مگه میشه دل نبندی من که اولین بار بچمو بغل کردم بهم خندید دیگه نتونستم عاشقش نباشم..هنوزم جونمو برا دوتاشون میدم

بعضیا میفهمن نفهمن ولی نمیفهمن که ما میفهمیم نفهمن اینا دیگه واقعا اَمَن یُجیب ...لازمن..برای شفای تمام مریضها روحی روانی وجسمی صلوات...

دوستان من نمیتونم نگهش دارم هیچ جوره نباید ببینمش . اگه کسی هست که خودش یا اطرافیانش شرایط من رو داشتن لطفا بگید چه طوری دل کندن و الان حالشون چه طور هست ؟ 

مگه میشه دل نبندی من که اولین بار بچمو بغل کردم بهم خندید دیگه نتونستم عاشقش نباشم..هنوزم جونمو برا ...

من از همون ماه اول بارداری

{﷽}         ‌م‍‌واظِ‍‌بِ #تای‍‌پ ‍ک‍‌ر‍دَنِ‍‌تونِ‍‌ ب‍‍‌اشی‍‌د،پ‍‌ُش‍‌تِ هَ‍‌ر ‍اک‍‌ان‍‌ت‍‌ی #قَ‍‌ل‍‌ب‍‌ی ‍م‍‌ی‍‌ت‍‌پ‍‍‍‌ه !  

همسایه ی مامانم اینا خیلی سال پیش وقتی بچه اش بدنیا اومد همون موقع تحویلش پدرش داده بود اصلا اون موقع نگاش هم نکرده بود هرچند بعدش چون بچه پیش مامان بزرگش بوده و همسایه ی مامان وبابا خودش بود اون بچه رو میبینه ولی میگفت هیج حسی بهش نداشته .الان اون بچه بزر‌گ شده و ازدواج کرده و بچه داره

وخدایی که در این نزدیکیست

تو که میخواستی طلاق بگیری چرا تا اینجا رسوندی؟

چقد بدم از این سوال میاد  دلش خاست زندگیش بپاشه نمیدونی دلش خاست بچش بی پدرمادر شه  مطلقه شه  خوشی زد زیر دلش نمیدونی !؟   

واقعا این چه سوال مسخره ای که از مادرایی ک جدا میشن میپرسین 

تا هفت سال نگهش دار، بعد خودش میاد پیشت، نگاه کن هیچ مردی ارزش اینو نداره که بخاطرش از دختر نازنینت بگذری، این دختر فردا همدمت میشه، اومدیم هیچوقت ازدواج نکردی یا بچه دارنشدی بعد اینو هم از دست میدی، شوهر کردن ارزش نداره بچتو بزرگ کن نترس، تو مسولیت بعهده داری، گناهه پیش خدا

بنظر من بااین شرایط که اصلا دوسش نداری همون بری خیلی بهتره وگرنه میشی یه مادری مثل مادر سفید برفی توهمین سایت بچها به مادرایی مثل شما نیازی ندارن فقط لطفا فردا روز نری تو زندگیش دوباره بهمش بریزی براهمیشه برو و پشت سرتم نگا نکن اینجوری خیلی بهتره چون بچه مسئولیت فوق العاده سنگینی داره که اگه یه روز خسته بشی همشو سرش خالی میکنی بهترین تصمیمو گرفتین کساییم که میخوان بیان به من خورده بگیرن تایپکا قبلشو ببینین شبتون خوش  

اصالت یعنی، بختیاری😍       ارجاعت میدم به امضام 💅                 تا زمانیکه که نظرسازنده ای نداشته باشم در تایپکی کامنت نمیذارم 😊                             اگه دیدی جوابتو ندادم بدون هم نظر نیستیم پس انرژی و وقت خودمو الکی هدر نمیدم  و نظرمو به کسی تحمیل نمیکنم 😚                                                        من ز نژاد کورشم ، آزاده ای پر شورشم پیکان تیر آرشم ، خون رگ سیاوشم من کاوه ی آهنگرم ، تا به ستم نیاورم از چرم، پرچم ساختم ، تا بر ستمگر تاختم از غرب و از ماد آمدیم ، ارژنگی و پاک آمدیم من پارت اشکانیم ، من شیر مرد پارسی ام موج خلیج فارسم ، من شاه تنها خاورم زیرا که من ایرانیم ، از قوم بختیاریم    🌺                                                    

خاله ام شوهرش خیلی اذیتش کرد  یبار حامله بود شوهرش کتکش زد بچه تو شکمش فوت شد بعد دوباره حامله شد شوهرش اذیتش میکرد قهر کرد توافق کردن تو بیمارستان پسرشو تحویل خانواده شوهر داد و رفت بعدوچند سال ازدواج کرد ولی تو فکر بچش بود 

دیگه  تقریبا پسرش دبیرستانی بود رفت توشهرشون مدرسه به مدرسه گشت بچشو پیدا کرد گفت مادرتم و همو بغل کردن 

شماره همو داشتن حرف میزدن همسر سابقش فهمید زنگ زد به پدرم گفت به خواهر زنت بگو مزاحم بچم نشه نیاد سراغش دفعه بعد زنگ میزنم شوهرش بهش میگم جلو زنشو بگیره

گذشت و گذشت تا بچش ۲۵ سالش شد 

یه شب یکی از فتمیلا زنگ زد به خالم گفت خونه ای بیایم خونتون کارت داریم وقتی اومدن پسر خالمو اوردن   همو بغل کردن گریه گریه میگفت چرا دیگ نیومدی سراغم 


خدایا کمکم کن امام زمان کمکم کن میشه  برام دعا کنی خدا کمکم کنه بهم بگو برای حاجت روایت صلوات میفرستم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  8 ساعت پیش