قبلش بگم خواهش میکنم تا ته بخونید یجا نوشتم
🙏🏽غروب رفتم بیرون دور بزنم شانسی بعد مدتها گفتم برم خونه خواهر شوهر😥
خونه نبود و شوهرش جلو مغازه وایساده بود. لوازم خونه فروشی دارن
من یه لیوان که تازه خریدم از مغازه دیکه قیمت کردم گفت ۲۵۰ حالا من همونو ۳۸۰ خریدم اینقدر ناراحت شدم که نگو دو دست ام خریده بودم
گفتم کاش می اومدم اینجا که گفت چرا نیومدی گفتم چی بگم والا خانومت (اسم خواهر شوهرم و مادر شوهرم) نمیزارن. هی میگن نه زشته فلانه انگار چی
ناراحت شد گفت یعنی چی مگه فقط شما هستید. دفتر درآورد گفت اینهمه لیست .منم گفتم همون والا اینقدر گفتن گفتن منم میگم لابد دوست ندارن بیام
اینم گفتم تورو خدا یوقت نگی پیشش ناراحت بشه گفت نه ولی رفتن تو فکر بنده خدا. خواهر شوهرم خیلی میمونه جلوش میگه بیا بخر بزار من حساب کنم... پشت سر به خودم میگفت والا مامان خودم از جای دیکه میخره قسطی ازینا نمیخره .پولشو یجا بده😐
الان میگم کار بدی کردم؟ فکر نکنه دو بزنی کردم واقعیت رو گفتم اونم از رو حرص یهویی وگرنه تا حالا هیچوقت بدگویی نکردم تو این چندسال🙁