خلاصه اونجا یه چاقو میزنه به پسر عمو. میگیرنش به هزار بدبختی خانواده رضایت میگیرن. پسرعمو خوب میشه. هم ارمان شهر نازنین خونه گرفته خلاصه که پدر که میبینه آبروریزی زیاد شده رضایت میده ومیگه دیگه نازنین دخترمن نیست. بعد عقد میرن شهر آرمان. چون ازخانواده ترد شده مادرشوهرهم خیلی اذیتش میکنه میگه حتی خانوادت هم تورا نمیخوان. میرن یه شهر دیگه آرمان بعضی شب نمیاد چند دفعه نازنین به حد مرگ میزنه. بعد پشیمان میشه چند روز خونه نیامده نازنین میره خونه مادرشوهر میبینه به به عقد آرمانه. داد بیداد میکنه میگن برو گمشو اینجا رسم که سر سال پسر زن دوم میگیره جمع میکنه میره شهرشون بعد هم به خواهش خانواده پدر میبخشتش بعد چند روز آرمان میاد داد وبیدا راه میندازه وبا چاقو پدر نازنین میکشه در اخر ارمان هم قصاص میشه ونازنین تا الان افسردگی شدید میگیره