خیلی مفصله...
ولی همینقدر بگم یکی از اشناهامون چشم چرون.. خانم باز.. دروغگو... وای امان از دروغگوییش.. تاحالا چندین نفرو به جون هم انداخته.. خیلی بد. مال حروم خور.
خانمش بدترین سر و وضع...
بعد امسال باباشونو کلک زدن یه کارگر بدبخت ساده رو
یه تیکه زمین داشت... گولش زدن طبق یه ماجرایی و اون زمین رو از چنگش دراوردن..
باباش تو خیابون گریه میکرد میگفت ای کاش میمرد پسرم.. من ازش راضی نیستم.. من پیرمرد مریضو گول زد زمین رو ازم گرفت..
(یعنی فکر کن باباش میگفت کاش میمرد) 😭
خلاصه این به همین راحتی صاحب خونه شد..
ماشین نداشت... مادر خانومش یدفه کلی طلا بهشون داد ماشین خرید...
بچه نداشت یدفه دو تا با هم گیرشون اومد...
یعالمه وام فرزند اوری و تشویقی از سر کار و..
اونوقت ما چند ساله در حسرت بچه... 💔
در حسرت خونه... 💔
آهسته بریم آهسته بیایم... چمیدونم خیرات بدیم..
میدونی؟ الان واقعا در مرز فروپاشی ام... از قلبم هیچی نمونده.. آخه هزار تیکه شده(نه فقط بخاطر این خونواده ها.. کلا کلا خیلی توزندگیم تبعیض دیدم.. خیلی ناراحتی کشیدم) 😭😭
چیکار کنم دلم آروم شه؟