ما دیشب مهمونی بودیم بعد خالم موقع برگشتنی یه تیکه کیک به من داد گفت بده به بابا و داداشات. منم بارون اومده بود سرخوردم از دستم افتاد. بابام اونجا تو جمعیت خندید بهم ولی تو ماشین کلی سرم غر زد. امروز دوباره سر ناهار برگشت گفت خیلی خنگول و چلفتی هستی با دست خالی زدی کیک رو ریختی. و داد زد سر منو مامانم.که الان از سر کوچه رد میشن میبینن ناراحت میشن کیک افتاده بعد دید من ناراحت شدم اومد شوخی کنه گفت ولی کیک بزرگی رو انداختیا. منم به قران قسم با خنده گفتم فدای سرم. یهویی زد تو دهنم😔😔 شروع کرد فوش دادن که تو به من گفتی گوه نخور با این حرفت یعنی عشقم کشید انداختمش و کلی داد زد که نفس میکشی به خاطر وجود منه پرتت میکنم از خونه بیرون و.. اخه گناه من چیه 😭😭از ترس دارم میلرزم