برادر شوهرم از همسر قبلیش یه بچه داره
تا حالا ۲ بار اونم کاملا اتفاقی خونه ی مادر شوهرم بودم که همسر قبلیش اومده مادربزرگ و نوه همدیگه رو ببینن
چون مشکلاتشون شخصی بود و کسی خبر نداره هنوز رابطه مادر شوهر و همسر قبلیش قطع نشده.
برادر شوهرمم نیست وقتی همسر قبلیش میره خونه ی مادر شوهرم
جاری جدیدم چند باری که پرسیده هر بار با مهربونی بهش گفتم من دوست دارم و برام خیلی قابل احترامی اما از من نخواه راجب چیزایی که بهم مربوط نیست حرفی بزنم...
هفته پیش با یه خنده و حرصی بهم گفت باشه تو عروس خوبه مدال طلا مال تو
حالا شوهرم اومده بهم میگه سعی کن باهاش زیاد حرف نزنی اصلا هر چی پرسید بگو نمیدونم، زیاد که حرف میزنی حرف از توش درمیاد
بخدا من اصلا اصلا حرف نمیزنم تو جمع ساکت ترین آدم منم، اهل تلفنی حرف زدن و ارتباط داشتن و اینا هم نیستم
از حرف شوهرم خیلی ناراحتم، چون منو میشناسه و این حرف بهم زد خیلی بهم برخورده