من شوهرمو دوس داشتمو دارم اونم داره تقریبا یساله میگه برگرد همین الان دم محضر گفت بیا برگرد توروخدا و یعالمه گریه کرد ولی دید راضی نشدم گفت باشه و تموم شد سنمون کمه من ۱۹ اون ۲۲ یدونه بچم داریم . حرف اخر بهم گفت ازدواج نکن تا چند سال اینده شاید بازم همه چی درست شه . من ول نمیکنم این قضیه رو . من خوشحالم بابت طلاقم اما نگران اینده خودم و بچمم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اخه افسردگی شدید داره قرصای عصاب میخوره محبت طلب و ایناس و اینکه یبارم خیانت کرد چون من همش سر قرص خ ...
همین دیگه ب بلوغ فکری نرسیدین ازدواج میکنین ی بچه بیچاره رو هم وارد زندگی میکنین همین میشه تهش .مگه دست خودش بود ک قرص میخورده؟جای اینکه تو شرایط روحی بدش بهش ارامش بدی و کنارش باشی اینجوری باعث تَنِش میشدی براش .نمیگم اون باید خیانت میکرد نه خیر برا خیانتم هیچ توجیهی نیست ولی میگم که هیچ کدومتون ب بلوغ عقلی نرسیدین طفلی اون بچه .یعنی ی بزرگ تر بالا سر شما نبود؟!
یک قاتل درپی کشتن من است،گاهی او را در آینه میبینم:
اوسکول کردی ملت رو ؟ تو تایپک قبلیت ک ۲۰ سالت بود و همکارت خاطرخواهت
الان تازه طلاق شدی با ی بچه و ۱۹ سالت شد؟!
ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع