من خودم موقع مجردی دوست داشتم شوهرم همسنم باشه و دوتایی دانشجو باشیم و با هم درس بخونیم و پیشرفت کنیم و همدیگه رو درک کنیم و مثل دوتا دوست باشیم و ..
اما الان واقعا نمیتونم زندگیمونو تحمل کنم هر شب قبل خواب به جدایی فکر میکنم ،با اینکه مشکلیم با هم نداریم و تمام انتطاراتی که تو مجردی از زندگی متاهلی داشتم براورده شده
اما واقعا فک نمیکردم انقدر استقلال مالی و خونه و ... مهم باشه ولی الان کل فکر و ذکرم همونا شده
از طرفی دلم واسه شوهرمم میسوزه چون من که شرایطشو میدونستم اینکه بخوام الان اذیتش کنم به نطرم کار درستی نیست
نمیدونم واقعا چیکار کنم کسی تو شرایط من بوده ؟🤦♀️🤦♀️