امروز باهاش دعوا کردم اونم عصبی شد گفت چهارشنبه میام حرف میزنیم اگه حق با من بود کات میکنیم
خیلی استرس دارم خیلی دوسش دارم و اونم خیلی خوبه و همیشه هوامو داشته
میشه برای اینکه همچی خوب پیش بره برام صلوات بفرستین؟ منم براتون میفرستم برام دعا کنید اگه منصرف بشه و همچی رو بهم بزنه داغون میشم
دعوامون سر این بود ک اون یه هفته رفته بود یه شهر دیگه ماموریت کاری بعد چون اونجا خط نداشت نتونسته بود زنگ بزنه بهم من سه روز ازش بی خبر بودم تا اینکه زنگ زد داشتیم حرف میزدیم ک یهو صدای همکارش اومد ک فلانی خوبی الان ؟ سرت دیگه گیج نمیره حالت تهوع نداری؟ بعد اینم نمی‌خواسته من بفهمم گوشی رو قطع کرد و تا سه روز دیگه هم کلا خاموش بود گوشیش من از نگرانی همش در حال گریه بودم و ناراحت
هستین بقیه شو بزارم؟
خب
کسی هست بزارم بقیه اش رو؟
خب عزیزم تاپیکت چیزی نداره ما چیزی بویم ی صلوات هیت ک میفرستی میری
تا اینکه دیروز از ماموریت برگشت و بهم زنگ زد جمعه بیا ببینمت
اینم بگم ک قراره بعد دانشگاه من عقد کنیم و الان نشونم و خانواده هامون در جریان و من شهر اونا دانشجوام
امروز اومد و من خیلی سنگین باهاش برخورد کردم گفتم چرا گوشیو رو قطع کردی و بعد کلا خاموش بودی گفت ک مسموم شدم اونجا حالم خیلی بد بود اونجا منو برده بودن بیمارستان و من نمیخواستم ناراحت بشی گفتم بعدش ک میتونستی بگی
من‌برم بعدا میام میخونم راهنماییت میکنم عزیزم نگران نباش درست میشه ایشالا
گفتم میفهمی نگرانی یعنی چی؟ حداقل یه پیام میدادی ک نمیتونم فعلا زنگ بزنم بهت من ک مردم و زنده شدم اونم گفت فلانی درک کن نتونستم منم گفتم خب بهم ثابت کن ک بیمارستان بودی برگه تشخیصش رو بهم نشون داد اما بعد خیلی سرد گفت ک تو بهم اعتماد نداری منم گفتم من یه ذره اهمیت نداشتم برات ک بهم خبر بدی
