تو چرا رهایم نمیکنی تو از جان من چه میخواهی
تو تیری به سمت قلب سیاهم روانه کردی
تو برای من چه کارها که نکردی
تو حتی قصد جان مرا کردی
من بگذار در آتش درونم بسوزم
قلب سیاه من مثل تو نمیشود
تو درکم کن تو از جان من چه میخواهی
تو چرا رهایم نمیکنی
من مثل تو نیستم
من غرق در گناهم
تو سرشار از پاکی
اشک من آتش است
اشک تو الماس
رهایم کن فرشته مهربان
رهایم کن جان جانان
بگذار وجدانم جان مرا بگیرد
چون من انسان نیستم.
نوشته خودمه.کم و کاستی داشت ببخشین.روزتون بخیر.